کتاب آواز کافه غم بار نوشته کارسون مکالرز ترجمه حانیه پدرام توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
بسیاری این رمان کوتاه را بهترین اثر مکالرز میدانند؛ رمانی معرف گوتیک جنوب که تمامی ویژگیهای این ژانر را یکجا در برمیگیرد. داستان پیردختری عجیبوغریب و اهل جنوب که در آبادی دلگیرکنندهای با آشپزی سیاهپوست تنها زندگی میکند و گرفتار مثلث عشقی عجیبی میشود.آواز کافۀ غمبار مجموعهای است عجیب از شخصیتها، شخصیتهایی ساکن آبادی دلگیر که داستان آنجا اتفاق میافتد. پیرنگ تکاندهندۀ اثر در کنار مثلث عشقی عجیب و تکاندهندهتر از این زاویۀ دید راوی در سراسر این رمان کوتاه لذت خواندنش را دوچندان میکند. راوی بیطرف و ریزبینی که مدام بازیهای سرنوشت را به خوانندهاش یادآور میشود.
معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد. عجیب و غریب ترین آدم ها هم می توانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دست و پایش می لرزد می تواند هنوز هم عاشق دختری غریبه باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچه های چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق می تواند حقه بازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدم ها اینها را می بیند، اما کارهای معشوق ذره ای در میزان عشقش اثر نمی کند. آدمی خیلی معمولی می تواند محرک عشقی دیوانه وار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبق های سمی مرداب. آدمی خوش قلب می تواند محرکی برای عشقی حقارت بار و آزارنده باشد یا دیوانه مردی که تند و نامفهوم حرف می زند می تواند در درون کسی چکامه ای لطیف و بی تکلف را طنین انداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین می کند.
کتاب آواز کافه غم بار نوشته کارسون مکالرز ترجمه حانیه پدرام توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
بسیاری این رمان کوتاه را بهترین اثر مکالرز میدانند؛ رمانی معرف گوتیک جنوب که تمامی ویژگیهای این ژانر را یکجا در برمیگیرد. داستان پیردختری عجیبوغریب و اهل جنوب که در آبادی دلگیرکنندهای با آشپزی سیاهپوست تنها زندگی میکند و گرفتار مثلث عشقی عجیبی میشود.آواز کافۀ غمبار مجموعهای است عجیب از شخصیتها، شخصیتهایی ساکن آبادی دلگیر که داستان آنجا اتفاق میافتد. پیرنگ تکاندهندۀ اثر در کنار مثلث عشقی عجیب و تکاندهندهتر از این زاویۀ دید راوی در سراسر این رمان کوتاه لذت خواندنش را دوچندان میکند. راوی بیطرف و ریزبینی که مدام بازیهای سرنوشت را به خوانندهاش یادآور میشود.
معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد. عجیب و غریب ترین آدم ها هم می توانند محرکی برای عشق باشند. پیرمردی که دست و پایش می لرزد می تواند هنوز هم عاشق دختری غریبه باشد که بیست سال پیش در بعدازظهری توی کوچه های چیهاو دیده بود. کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود. معشوق می تواند حقه بازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هر کار بدی زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقی آدم ها اینها را می بیند، اما کارهای معشوق ذره ای در میزان عشقش اثر نمی کند. آدمی خیلی معمولی می تواند محرک عشقی دیوانه وار و پرشور شود، عشقی به زیبایی زنبق های سمی مرداب. آدمی خوش قلب می تواند محرکی برای عشقی حقارت بار و آزارنده باشد یا دیوانه مردی که تند و نامفهوم حرف می زند می تواند در درون کسی چکامه ای لطیف و بی تکلف را طنین انداز کند. بنابراین تنها خود عاشق است که قدر و منزلت عشق را تعیین می کند.