کتاب سه دختر حوا نوشته الیف شافاک ترجمه علی اکبر قاری نیت توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
فردا صبح زود، پری پاکتی را پیدا کرد که از زیر در اتاقش به داخل فرستاده شده بود. کاملا مشخص بود که شیرین برای او رزومهای حاضر کرده است؛ اما چه رزومهای! خواندن همانا و به طرف اتاق دوستش رفتن همانا؛ وقتی که دید در باز است داخل اتاق شد. «این چیست؟ من هیچکدام از این کارها را انجام ندادهام.!» از شیرین که هنوز هم در رختخواب بود و سرش زیر بالشت، صدایی خفه بیرون آمد :«آه. میدانستم، هیچ خوبیای بدون جزا نمیماند.» پری گفت: «چیزه... برای کمکت خیلی ممنونم؛ اما نوشتی که من در رستورانی کوچک در استانبول گارسون بودهام! بعد هم نوشتهای که روی دستخطهای عثمانی کار کردهام! روی کاخها و خدمه و روسای آنها اشراف کامل دارم. آهان یکی دیگر: در تابستانها هم از اختاپوس داخل آکواریم خانوادهای ثروتمند محافظت کردهام!» شیرین این بار با آن لباسهای ابریشمی صورتی رنگ از جا بلند شد و نشست؛ بعد هم چشم بندش را که دقیقا همان رنگی بود از روی پیشانی برداشت. «خب، ممکن است در آن قسمت آخر کمی زیاده روی کرده باشم.» «فقط همان قسمت؟! با این رزومهی من درآوردی کار پیدا کردنم چه فایدهای دارد؟... در دنیا دو مدل شهر وجود دارد: اولی، آنهایی که تعهد دادهاند فردا و روزهای آتیشان همه شبیه به هم باشند و دیگری آنهایی که درست برعکس این کار را انجام میدهند؛ هر لحظه همه را متعجب میکنند، مشکل ایجاد میکنند و همه چیز را به هم میریزند؛ شهرهایی که در کل هیچ چیز برای گفتن ندارند.
کتاب سه دختر حوا نوشته الیف شافاک ترجمه علی اکبر قاری نیت توسط انتشارات آوای مهدیس به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
فردا صبح زود، پری پاکتی را پیدا کرد که از زیر در اتاقش به داخل فرستاده شده بود. کاملا مشخص بود که شیرین برای او رزومهای حاضر کرده است؛ اما چه رزومهای! خواندن همانا و به طرف اتاق دوستش رفتن همانا؛ وقتی که دید در باز است داخل اتاق شد. «این چیست؟ من هیچکدام از این کارها را انجام ندادهام.!» از شیرین که هنوز هم در رختخواب بود و سرش زیر بالشت، صدایی خفه بیرون آمد :«آه. میدانستم، هیچ خوبیای بدون جزا نمیماند.» پری گفت: «چیزه... برای کمکت خیلی ممنونم؛ اما نوشتی که من در رستورانی کوچک در استانبول گارسون بودهام! بعد هم نوشتهای که روی دستخطهای عثمانی کار کردهام! روی کاخها و خدمه و روسای آنها اشراف کامل دارم. آهان یکی دیگر: در تابستانها هم از اختاپوس داخل آکواریم خانوادهای ثروتمند محافظت کردهام!» شیرین این بار با آن لباسهای ابریشمی صورتی رنگ از جا بلند شد و نشست؛ بعد هم چشم بندش را که دقیقا همان رنگی بود از روی پیشانی برداشت. «خب، ممکن است در آن قسمت آخر کمی زیاده روی کرده باشم.» «فقط همان قسمت؟! با این رزومهی من درآوردی کار پیدا کردنم چه فایدهای دارد؟... در دنیا دو مدل شهر وجود دارد: اولی، آنهایی که تعهد دادهاند فردا و روزهای آتیشان همه شبیه به هم باشند و دیگری آنهایی که درست برعکس این کار را انجام میدهند؛ هر لحظه همه را متعجب میکنند، مشکل ایجاد میکنند و همه چیز را به هم میریزند؛ شهرهایی که در کل هیچ چیز برای گفتن ندارند.