کتاب رویای لیپل نوشته پاول مار با ترجمه مسعود حجوانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
«رویای لیپل» نام رمانی نوشتهی پاول مار، نویسندهی آلمانی است. او یکی از داستاننویسان سرشناس کتاب کودک به شمار میآید. کتابهای او بارها مورد تعریف و تمجید قرار گرفتهاند. او در سال ۱۹۹۶ م، برای مجموعه آثارش، برندهی جایزه مخصوص کتاب کودک آلمان شده است.
از پشت کتاب «رویای لیپل»:
لیپل باید یک هفتهی تمام با پرستاری که قبلا نمیشناخت زندگی کند تا پدر و مادرش از مسافرت برگردند. خانم پرستار نه تنها از عادتهای لپیل بیخبر است بلکه خیلی هم سختگیر است؛ حتی کتاب هزار و یک شب لیپل را که تازه خواندنش را شروع کرده از او میگیرد. اما خوابهای دنبالهدار لیپل به کمکش میآیند و او هر شب باقی داستان را در خواب میبیند. لیپل متوجه شباهتهایی بین زندگی واقعی خود و خوابهایش میشود.
گزیدهای از کتاب «رویای لیپل»:
عجب هوایی بود!
تقویم، ماه جون (خرداد) را نشان میداد، اما هوا با پررویی، مثل مارس (فروردین) بود. مثلا وقتی که لیپل به قصد خریدن ماست از خانه بیرون رفت، هوا آفتابی بود، اما هنوز صد متر از خانه دور نشده بود که یکدفعه باران تندی شروع به باریدن کرد. باران چهل دقیقه طول کشید. این درست همان زمانی بود که لیپل احتیاج داشت تا دوان دوان به خانه برگردد، زنگ بزند و به داخل خانه هجوم ببرد و بارانی خودش را بپوشد و باز هم برای خریدن ماست بیرون بیاید. هنوز سیصد قدم از خانه دور نشده بود که آفتاب شروع به درخشیدن کرد. حالا دیگر حوصلهی برگشتن به خانه را نداشت و مجبور بود در هوای آفتابی با بارانی به خرید برود. هر وقت که با اولین قطرات باران به خانه برنمیگشت و بارانی خودش را نمیپوشید، آنقدر باران میآمد که او مثل یک موش آبکشیده به منزل برمیگشت.
کتاب رویای لیپل نوشته پاول مار با ترجمه مسعود حجوانی, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان به چاپ رسیده است.
«رویای لیپل» نام رمانی نوشتهی پاول مار، نویسندهی آلمانی است. او یکی از داستاننویسان سرشناس کتاب کودک به شمار میآید. کتابهای او بارها مورد تعریف و تمجید قرار گرفتهاند. او در سال ۱۹۹۶ م، برای مجموعه آثارش، برندهی جایزه مخصوص کتاب کودک آلمان شده است.
از پشت کتاب «رویای لیپل»:
لیپل باید یک هفتهی تمام با پرستاری که قبلا نمیشناخت زندگی کند تا پدر و مادرش از مسافرت برگردند. خانم پرستار نه تنها از عادتهای لپیل بیخبر است بلکه خیلی هم سختگیر است؛ حتی کتاب هزار و یک شب لیپل را که تازه خواندنش را شروع کرده از او میگیرد. اما خوابهای دنبالهدار لیپل به کمکش میآیند و او هر شب باقی داستان را در خواب میبیند. لیپل متوجه شباهتهایی بین زندگی واقعی خود و خوابهایش میشود.
گزیدهای از کتاب «رویای لیپل»:
عجب هوایی بود!
تقویم، ماه جون (خرداد) را نشان میداد، اما هوا با پررویی، مثل مارس (فروردین) بود. مثلا وقتی که لیپل به قصد خریدن ماست از خانه بیرون رفت، هوا آفتابی بود، اما هنوز صد متر از خانه دور نشده بود که یکدفعه باران تندی شروع به باریدن کرد. باران چهل دقیقه طول کشید. این درست همان زمانی بود که لیپل احتیاج داشت تا دوان دوان به خانه برگردد، زنگ بزند و به داخل خانه هجوم ببرد و بارانی خودش را بپوشد و باز هم برای خریدن ماست بیرون بیاید. هنوز سیصد قدم از خانه دور نشده بود که آفتاب شروع به درخشیدن کرد. حالا دیگر حوصلهی برگشتن به خانه را نداشت و مجبور بود در هوای آفتابی با بارانی به خرید برود. هر وقت که با اولین قطرات باران به خانه برنمیگشت و بارانی خودش را نمیپوشید، آنقدر باران میآمد که او مثل یک موش آبکشیده به منزل برمیگشت.