کتاب خدا کند تو بیایی نوشته سیدمهدی شجاعی, توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، مقالات ادبی، ادبیات مذهبی
خدا کند تو بیایی مجموعه مقالات ادبی نویسنده کتاب است. محور سخن در هر کدام از فصول از این قرار است:
عنوان دو فصل بعد «امام حسن (ع) حماسهی حلم» و «از غدیر تا عاشورا»ست و فصل «ذکر مصیبت» از داغ حسین (ع) میگوید، «ولادت عشق» خطاب به حضرتش، «یا لیتنا کنّا معک» هم با محوریت عاشورا و حضرت سیدالشّهدا (ع)، فصل بعدی «حج حسین (ع)»، «یک نگاه دگر» از زبان حضرت رقیه (س)، «میعاد روشنی» خطاب به حضرت زینب (س)، فصل بعد «دیدار با زینب»، «حجت بر تمامی زنان» باز هم راجع به حضرت زینب، «صلای ولایت» و «زخم کهنه» خطاب به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و فصل پایانی با نام «خدا کند تو بیایی» خطاب به امام زمان (ع) است. نثر کتاب ساده و صمیمی و ادیبانه است. در هر مقاله با استفاده از آیات و احادیث به شرح موضوع مربوط پرداخته شده است. در این کتاب میخوانیم: از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده میداد. صدا را، عدل خداوندی صلابت میبخشید و مهربانی گرما میداد و ما هرچه استقامت، از این صدا گرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگینترین پنجههای شکنجه تاب میآوردیم که شکنج زلف تو را میدیدیم. در کشاکش تازیانهها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان میداد و صدای گامهای آمدنت توانمان میبخشید.
کتاب خدا کند تو بیایی نوشته سیدمهدی شجاعی, توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، مقالات ادبی، ادبیات مذهبی
خدا کند تو بیایی مجموعه مقالات ادبی نویسنده کتاب است. محور سخن در هر کدام از فصول از این قرار است:
عنوان دو فصل بعد «امام حسن (ع) حماسهی حلم» و «از غدیر تا عاشورا»ست و فصل «ذکر مصیبت» از داغ حسین (ع) میگوید، «ولادت عشق» خطاب به حضرتش، «یا لیتنا کنّا معک» هم با محوریت عاشورا و حضرت سیدالشّهدا (ع)، فصل بعدی «حج حسین (ع)»، «یک نگاه دگر» از زبان حضرت رقیه (س)، «میعاد روشنی» خطاب به حضرت زینب (س)، فصل بعد «دیدار با زینب»، «حجت بر تمامی زنان» باز هم راجع به حضرت زینب، «صلای ولایت» و «زخم کهنه» خطاب به حضرت علی بن موسی الرضا (ع) و فصل پایانی با نام «خدا کند تو بیایی» خطاب به امام زمان (ع) است. نثر کتاب ساده و صمیمی و ادیبانه است. در هر مقاله با استفاده از آیات و احادیث به شرح موضوع مربوط پرداخته شده است. در این کتاب میخوانیم: از عمق ناپیدای مظلومیت ما، صدایی آمدنت را وعده میداد. صدا را، عدل خداوندی صلابت میبخشید و مهربانی گرما میداد و ما هرچه استقامت، از این صدا گرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم. در زیر سهمگینترین پنجههای شکنجه تاب میآوردیم که شکنج زلف تو را میدیدیم. در کشاکش تازیانهها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان میداد و صدای گامهای آمدنت توانمان میبخشید.