کتاب تا ابد یا تا زمان های خیلی خیلی دور نوشته کیلا کارتر با ترجمه سمانه سعید توسط انتشارات ابوعطا با موضوع ادبیات داستانی نوجوانان به چاپ رسیده است.
فلورا و جولیان همیشه در کنار هم بودهاند. جولیان با کلمات خیلی زیبا بازی میکند اما فلورا در زمینهی ریاضیات قوی است. گاهیاوقات فلورا در حرفزدن مشکل دارد، اما فرقی ندارد که او و برادرش در کدام نوانخانه باشند، همیشه اعداد و ریاضیات برایش مفهوم دارد. برای مدت طولانی، فلورا و برادرش فقط یکدیگر را داشتند و فلورا میدانست که او و برادرش جولیان همیشه یک تیم قوی هستند و حالا که برای همیشه خانهای برای خودشان دارند، فلورا تمام تلاشش را میکند که دو نفر دیگر را هم دوست بدارد و به آنها اعتماد کند: پدر و مادر جدیدش را. فلورا مادرش را آدمک مینامد.
اما وقتی آدمک به او میگوید که کمکم نوزادی وارد خانهشان میشود، فلورا به فکر فرو میرود و نگران میشود. به این فکر میکند که اگر بچهی دیگری به خانه اضافه شود، یعنی عشق آدمک هم به سه تقسیم میشود: عشق به فلورا، به جولیان و به نوزاد جدید. فلورا فکر میکرد شاید این میزان از عشق دیگر کافی نباشد.
اما در خلال داستانهای جانکاه، دردناک و زیبا که باعث میشود فلورا و جولیان بدانند به کجا تعلق دارند، فلورا میفهمد که عشق تقسیم نمیشود، فقط چندین و چند برابر میشود.
وقتی به دستشویی میرسم نفسم را آرام در سینهم حبس میکنم تا اشکهایم را درون خودم نگه دارم. سپس شیر آب را باز میکنم و نفسهای خیلی خیلی خیلی عمیق میکشم، همانطور که دکتر فردریک به من یاد داده است. باید یکجا بایستم و پشتسرهم نفس بکشم، نفس نفس نفس، تا اینکه گریهام از بین برود.
به خودم میگویم نه، دوباره اتفاق نمیافتد، تکرار نمیشود.
دوباره تکرار نمیشود.
باید این را باور کنی.
آدمک تنها قولی که به ما داده است همین است.
او گفت: «باور کنید، باور کنید، من همیشه کنارتون هستم. اسبابکشیکردن دیگه تموم شده. من برای همیشه مادرتون هستم. فقط سعی کنید حرفم رو باور کنید، بپذیرید که اینجا برای همیشه خونهی شماست. اگه این رو باور کنید ما از پس تمام مشکلات برمیایم.»
پس من تمام سعیم را میکنم. به خودم میگویم که ما برای همیشه اینجا هستیم.
و تا الان، این حرف درست بوده است.
کتاب تا ابد یا تا زمان های خیلی خیلی دور نوشته کیلا کارتر با ترجمه سمانه سعید توسط انتشارات ابوعطا با موضوع ادبیات داستانی نوجوانان به چاپ رسیده است.
فلورا و جولیان همیشه در کنار هم بودهاند. جولیان با کلمات خیلی زیبا بازی میکند اما فلورا در زمینهی ریاضیات قوی است. گاهیاوقات فلورا در حرفزدن مشکل دارد، اما فرقی ندارد که او و برادرش در کدام نوانخانه باشند، همیشه اعداد و ریاضیات برایش مفهوم دارد. برای مدت طولانی، فلورا و برادرش فقط یکدیگر را داشتند و فلورا میدانست که او و برادرش جولیان همیشه یک تیم قوی هستند و حالا که برای همیشه خانهای برای خودشان دارند، فلورا تمام تلاشش را میکند که دو نفر دیگر را هم دوست بدارد و به آنها اعتماد کند: پدر و مادر جدیدش را. فلورا مادرش را آدمک مینامد.
اما وقتی آدمک به او میگوید که کمکم نوزادی وارد خانهشان میشود، فلورا به فکر فرو میرود و نگران میشود. به این فکر میکند که اگر بچهی دیگری به خانه اضافه شود، یعنی عشق آدمک هم به سه تقسیم میشود: عشق به فلورا، به جولیان و به نوزاد جدید. فلورا فکر میکرد شاید این میزان از عشق دیگر کافی نباشد.
اما در خلال داستانهای جانکاه، دردناک و زیبا که باعث میشود فلورا و جولیان بدانند به کجا تعلق دارند، فلورا میفهمد که عشق تقسیم نمیشود، فقط چندین و چند برابر میشود.
وقتی به دستشویی میرسم نفسم را آرام در سینهم حبس میکنم تا اشکهایم را درون خودم نگه دارم. سپس شیر آب را باز میکنم و نفسهای خیلی خیلی خیلی عمیق میکشم، همانطور که دکتر فردریک به من یاد داده است. باید یکجا بایستم و پشتسرهم نفس بکشم، نفس نفس نفس، تا اینکه گریهام از بین برود.
به خودم میگویم نه، دوباره اتفاق نمیافتد، تکرار نمیشود.
دوباره تکرار نمیشود.
باید این را باور کنی.
آدمک تنها قولی که به ما داده است همین است.
او گفت: «باور کنید، باور کنید، من همیشه کنارتون هستم. اسبابکشیکردن دیگه تموم شده. من برای همیشه مادرتون هستم. فقط سعی کنید حرفم رو باور کنید، بپذیرید که اینجا برای همیشه خونهی شماست. اگه این رو باور کنید ما از پس تمام مشکلات برمیایم.»
پس من تمام سعیم را میکنم. به خودم میگویم که ما برای همیشه اینجا هستیم.
و تا الان، این حرف درست بوده است.