زبا موضوع ادبیات داستانی، داستان فارسی به چاپ رسیده است.
صدای داد و بی دادش کل اتاق را پر کرده بود و من با لبخند روی لبم از دیوارهایی که چشم ها بودن نگاهش می کردم. نمی تونم ببینم... کور شدم توروخدا ولم کن من دیگه نمی تونم ببینم. به شاهکارم خوب نگاه کردم به اتاقی که دیوارهاش فقط از بیرون دید داشت و شخص داخل نمی تونست چیزی بجز دیوار رو ببینه به جایی که هیچ پنجره ای نداشت. به جایی که کل محتویاتش یه تخت و یه میز مطالعه بود به همراه دفتر و قلم سفید و کرم کوچولوی من نوی اتاق که حالا داشت داد و بی داد می کرد.
از در اتاق فاصله گرفتم و این شاهکار زیبامو رها کردم تا اون کرم کثیف توی خودش بلوله
زبا موضوع ادبیات داستانی، داستان فارسی به چاپ رسیده است.
صدای داد و بی دادش کل اتاق را پر کرده بود و من با لبخند روی لبم از دیوارهایی که چشم ها بودن نگاهش می کردم. نمی تونم ببینم... کور شدم توروخدا ولم کن من دیگه نمی تونم ببینم. به شاهکارم خوب نگاه کردم به اتاقی که دیوارهاش فقط از بیرون دید داشت و شخص داخل نمی تونست چیزی بجز دیوار رو ببینه به جایی که هیچ پنجره ای نداشت. به جایی که کل محتویاتش یه تخت و یه میز مطالعه بود به همراه دفتر و قلم سفید و کرم کوچولوی من نوی اتاق که حالا داشت داد و بی داد می کرد.
از در اتاق فاصله گرفتم و این شاهکار زیبامو رها کردم تا اون کرم کثیف توی خودش بلوله