کتاب کارما راهنمای سرنوشت نوشته سادگورو با ترجمه شهرزاد لولاچی توسط انتشارات گویا با موضوع روانشناسی، ستاره شناسی، سرنوشت به چاپ رسیده است.
اگر بتوانید کاملا آرام بنشینید، متوجه خواهید شد که همین نفس کشیدن و زنده بودن فوق العاده ترین کار دنیا است. من برنامه روزانه ی شلوغی دارم، اما اگر فرصت کنم که در را ببندم و کاری نکنم، خارق العاده ترین زمان زندگی ام است. نیاز ندارم چیزی بخوانم، تلویزیون نگاه کنم، یا با کسی صحبت کنم، یا حتی فکر کنم. پدیده ی زندگی بسیار بزرگتر از پدیده ی فکر و احساس است. زمانی که به طور حقیقی زندگی را تجربه می کنید، دنیای افکار و احساسات تان ناچیز و نامربوط به نظر می رسد. زنده بودن بهترین هدیه است.
حتی اگر برای لحظه ای با خلقت در ارتباط باشید، منبع خلقت ازتان دور نیست، و برایتان تجربه ای زنده می شود. اما همین حالا، به خلقت توجه ندارید؛ شیفته ی موجود محدودی هستید که خود خلق کرده اید، که تنها بازتابی روحی است. این جهان کوچک ساختگی سرچشمه ی تمام مشکلات و فشارهایتان است.
پس، باید چطور زندگی کنیم؟
بسیار ساده است. چه راه بروید و چه برقصید، کار کنید یا بازی، آشپزی کنید یا آواز بخوانید، فقط با توجه کامل و هشیاری تمام آن را انجام دهید. اگرنه، با بی خیالی کامل انجامش دهید. در هردو صورت به خلقت نزدیک ترید. اما اگر در زندگی نه هشیارید و نه بی خیال، گرفتار چیزی هستید که خود ساخته اید. این روشی فاجعه بار برای زندگی است. وقتی مخلوقی با سرزندگی و شکوهی چشمگیر هستید، باعث تاسف است که در پیله ی درگیری فکری خود اسیر باشید. طنز مسئله این است که حتی این پیله را هم خودتان نبافته اید، این ساخته ی عقیده ی ده نفر دیگر در اطرافتان درباره ی شما است! بسیاری از مردم حتی خودشان را هم نمی شناسند، اما درباره ی هرچیز دیگر نظر و عقیده ای دارند. شما اجازه می دهید آنها فکر کنند زندگی تان باید چگونه باشد!
کتاب کارما راهنمای سرنوشت نوشته سادگورو با ترجمه شهرزاد لولاچی توسط انتشارات گویا با موضوع روانشناسی، ستاره شناسی، سرنوشت به چاپ رسیده است.
اگر بتوانید کاملا آرام بنشینید، متوجه خواهید شد که همین نفس کشیدن و زنده بودن فوق العاده ترین کار دنیا است. من برنامه روزانه ی شلوغی دارم، اما اگر فرصت کنم که در را ببندم و کاری نکنم، خارق العاده ترین زمان زندگی ام است. نیاز ندارم چیزی بخوانم، تلویزیون نگاه کنم، یا با کسی صحبت کنم، یا حتی فکر کنم. پدیده ی زندگی بسیار بزرگتر از پدیده ی فکر و احساس است. زمانی که به طور حقیقی زندگی را تجربه می کنید، دنیای افکار و احساسات تان ناچیز و نامربوط به نظر می رسد. زنده بودن بهترین هدیه است.
حتی اگر برای لحظه ای با خلقت در ارتباط باشید، منبع خلقت ازتان دور نیست، و برایتان تجربه ای زنده می شود. اما همین حالا، به خلقت توجه ندارید؛ شیفته ی موجود محدودی هستید که خود خلق کرده اید، که تنها بازتابی روحی است. این جهان کوچک ساختگی سرچشمه ی تمام مشکلات و فشارهایتان است.
پس، باید چطور زندگی کنیم؟
بسیار ساده است. چه راه بروید و چه برقصید، کار کنید یا بازی، آشپزی کنید یا آواز بخوانید، فقط با توجه کامل و هشیاری تمام آن را انجام دهید. اگرنه، با بی خیالی کامل انجامش دهید. در هردو صورت به خلقت نزدیک ترید. اما اگر در زندگی نه هشیارید و نه بی خیال، گرفتار چیزی هستید که خود ساخته اید. این روشی فاجعه بار برای زندگی است. وقتی مخلوقی با سرزندگی و شکوهی چشمگیر هستید، باعث تاسف است که در پیله ی درگیری فکری خود اسیر باشید. طنز مسئله این است که حتی این پیله را هم خودتان نبافته اید، این ساخته ی عقیده ی ده نفر دیگر در اطرافتان درباره ی شما است! بسیاری از مردم حتی خودشان را هم نمی شناسند، اما درباره ی هرچیز دیگر نظر و عقیده ای دارند. شما اجازه می دهید آنها فکر کنند زندگی تان باید چگونه باشد!