کتاب وقتی موسی کشته شد

کتاب وقتی موسی کشته شد نوشته ضیا قاسمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات دستانی، رمان فارسی

طالبان، این خونخواران و خونریزان پیشاداعشی که تا همین لحظه و در دهه‌ی سوم هزاره‌ی سوم هم سرسوزنی تغییری در نگرش ارتجاعی‌شان نسبت به جهان و انسان ایجاد نشده، در اولین دوران به قدرت رسیدنشان، افغانستانی که رو به سوی مدرن‌شدن داشت و انسان‌ها، زن و مرد، در آن احترام و عزت داشتند را بالکل نابود کردند. در حد فاصل سال‌های 1994 تا 2001، طالبان چنان همه‌ی نشانه‌های آزادی و آزادگی را ویران کردند که همه‌ی کورسوهای امید برای تغییر شرایط در اذهان مردم افغانستان ازبین رفته بود و در دوران دوم قدرت گرفتن‌شان در سال 2021 نیز به همین صورت. «وقتی موسی کشته شد» داستانی برآمده از دل سیاه‌ترین دوران سرزمین و مردمانی‌ست که در چنگال شیاطین طالبان گرفتارند و احکام و دستوراتی در زندگی‌شان اجرا می‌شود که از کوچک‌ترین نشانه‌های زیست انسانی تهی‌ست. در این میان، موسی، پسر جوانی که مادرزاد معلول است، در روستایی در افغانستان طالبانی، هم دل به عشق سپرده و هم برای تحقق رویاهایش در ورطه‌ی جنون و خیال فرو شده. کتاب «وقتی موسی کشته شد» رمانی‌ست که ضیا قاسمی، در دوران مهاجرت اجباری‌اش نوشته و سعی کرده با ابزار ادبیات، تصویری درست از کشور گرفتار طالبانیسم منحوس ارائه دهد. قهرمان این کتاب، یکی از آن هزارانی‌ست که در میان میلیون‌ها، مجبور شده طریقتی برای بودن را برگزیند که از هر گوش و چشمی پنهان بماند تا به این واسطه شاید بتواند زیستن زندگی‌اش را مال خود کند و از شر اهریمنان در امان بماند.

بخشی از متن کتاب

موسی را کُشتند. درست چند روز مانده به پاییز، پیش از آن‌که تمام درختانِ زرسنگ زرد شوند و برگ‌های‌شان با بادها از شاخه‌ها پایین بیفتند و بین جوی‌ها جمع شوند، طالبان موسی را کُشتند. موسی اگر زنده می‌ماند حتماً این پاییز هم بوجی‌ای می‌گرفت و خزک‌کنان می‌رفت و برگ‌های خشک و نیمه‌خشک را از بین جوی‌ها جمع می‌کرد و بوجی را، که خِش‌خِش‌کنان پُر می‌شد،‌ بر پشتش می‌بست. دست‌هایش را بین بوت‌های کهنه و پاره‌اش می‌انداخت و خزک‌کنان خزک‌کنان به خانه‌ برمی‌گشت و پشت‌سرش، در طول راه، رد زانوهایش بر خاک‌ می‌ماند. اما پیش از آن‌که پاییز برسد، طالبان او را نزدیک بازار، با بوجی‌ای که تازه از استخوان خالی شده بود، گیر آوردند و چند مرمی به سروسینه‌اش زدند و جنازه‌اش را همان‌ جا، غرق در خون، ایلا کردند. در قبرستان آبادی، گوشه‌ای نزدیک چشمه‌ی مُرده‌ها، برایش قبر کندند. قبری کوچک به اندازه‌ی قامتش که به‌زور به قدوقامت کودکی ده‌ساله می‌مانست. وقتی آخرین بیل‌های خاک را از داخل گودال بیرون می‌انداختند و کف آن را هموار می‌کردند، ملاصالح رویش را به شاگردش کرد و آهسته گفت «حیف که موسی دیگر آن موسای قدیم نمانده بود، وگرنه حالی کرامت نشان می‌داد و بیخ طالبان ‌کنده می‌شد.».
  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
110,000
٪12
96,800 تومان
توضیحات

کتاب وقتی موسی کشته شد نوشته ضیا قاسمی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات دستانی، رمان فارسی

طالبان، این خونخواران و خونریزان پیشاداعشی که تا همین لحظه و در دهه‌ی سوم هزاره‌ی سوم هم سرسوزنی تغییری در نگرش ارتجاعی‌شان نسبت به جهان و انسان ایجاد نشده، در اولین دوران به قدرت رسیدنشان، افغانستانی که رو به سوی مدرن‌شدن داشت و انسان‌ها، زن و مرد، در آن احترام و عزت داشتند را بالکل نابود کردند. در حد فاصل سال‌های 1994 تا 2001، طالبان چنان همه‌ی نشانه‌های آزادی و آزادگی را ویران کردند که همه‌ی کورسوهای امید برای تغییر شرایط در اذهان مردم افغانستان ازبین رفته بود و در دوران دوم قدرت گرفتن‌شان در سال 2021 نیز به همین صورت. «وقتی موسی کشته شد» داستانی برآمده از دل سیاه‌ترین دوران سرزمین و مردمانی‌ست که در چنگال شیاطین طالبان گرفتارند و احکام و دستوراتی در زندگی‌شان اجرا می‌شود که از کوچک‌ترین نشانه‌های زیست انسانی تهی‌ست. در این میان، موسی، پسر جوانی که مادرزاد معلول است، در روستایی در افغانستان طالبانی، هم دل به عشق سپرده و هم برای تحقق رویاهایش در ورطه‌ی جنون و خیال فرو شده. کتاب «وقتی موسی کشته شد» رمانی‌ست که ضیا قاسمی، در دوران مهاجرت اجباری‌اش نوشته و سعی کرده با ابزار ادبیات، تصویری درست از کشور گرفتار طالبانیسم منحوس ارائه دهد. قهرمان این کتاب، یکی از آن هزارانی‌ست که در میان میلیون‌ها، مجبور شده طریقتی برای بودن را برگزیند که از هر گوش و چشمی پنهان بماند تا به این واسطه شاید بتواند زیستن زندگی‌اش را مال خود کند و از شر اهریمنان در امان بماند.

بخشی از متن کتاب

موسی را کُشتند. درست چند روز مانده به پاییز، پیش از آن‌که تمام درختانِ زرسنگ زرد شوند و برگ‌های‌شان با بادها از شاخه‌ها پایین بیفتند و بین جوی‌ها جمع شوند، طالبان موسی را کُشتند. موسی اگر زنده می‌ماند حتماً این پاییز هم بوجی‌ای می‌گرفت و خزک‌کنان می‌رفت و برگ‌های خشک و نیمه‌خشک را از بین جوی‌ها جمع می‌کرد و بوجی را، که خِش‌خِش‌کنان پُر می‌شد،‌ بر پشتش می‌بست. دست‌هایش را بین بوت‌های کهنه و پاره‌اش می‌انداخت و خزک‌کنان خزک‌کنان به خانه‌ برمی‌گشت و پشت‌سرش، در طول راه، رد زانوهایش بر خاک‌ می‌ماند. اما پیش از آن‌که پاییز برسد، طالبان او را نزدیک بازار، با بوجی‌ای که تازه از استخوان خالی شده بود، گیر آوردند و چند مرمی به سروسینه‌اش زدند و جنازه‌اش را همان‌ جا، غرق در خون، ایلا کردند. در قبرستان آبادی، گوشه‌ای نزدیک چشمه‌ی مُرده‌ها، برایش قبر کندند. قبری کوچک به اندازه‌ی قامتش که به‌زور به قدوقامت کودکی ده‌ساله می‌مانست. وقتی آخرین بیل‌های خاک را از داخل گودال بیرون می‌انداختند و کف آن را هموار می‌کردند، ملاصالح رویش را به شاگردش کرد و آهسته گفت «حیف که موسی دیگر آن موسای قدیم نمانده بود، وگرنه حالی کرامت نشان می‌داد و بیخ طالبان ‌کنده می‌شد.».
مشخصات
  • ناشر
    چشمه
  • نویسنده
    ضیا قاسمی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1400
  • نوبت چاپ
    سوم
  • تعداد صفحات
    128
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش