کتاب من یک کارآگاه هستم نوشته کیت هانیگان ترجمه آزاده حسنی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: کودک و نوجوان، ادبیات داستانی، داستان نوجوان
این کتاب دربردارنده داستانی طنزآمیز، معمایی و خیال انگیز درباره دختری به نام کورنلیا است که همه خانواده اش را از دست داده و تنها کسی که برایش باقی مانده زنی خشک و عصبانی است که زن عموی او به حساب می آید. اگر زن عمو کورنی را به سرپرستی قبول نکند او مجبور می شود به یتیم خانه برود و به این دلیل که دختر بزرگی شده احتمال اینکه توسط خانواده ای به فرزندخواندگی پذیرفته شود بسیار کم است. کورنی که زن عمو ترجیح می دهد او را نل صدا کند تصمیم دارد تمام تلاشش را کند تا به او ثابت کند وجودش مفید است بلکه شاید از رفتن به یتیم خانه در امان بماند، او در کنار زن عمو کیتی چیزهای جدیدی را تجربه می کند.
«دیگه هیچ وقت اجازه نداری با کسی درباره ی آقای پینکرتون یا کارش -به علاوه درباره ی کار من- حرفی بزنی، نل. می فهمی چی می گم؟»
سر تکان دادم و سعی کردم حرف بزنم. زیر لب گفتم: «جادوی سیاه، نوشیدنی، ناسزا.» آن ها از آقای پینکرتون انتقاد می کردند و من صبورانه توضیح دادم و تنها چیزی که می خواستم این بود که اوضاع را درست کنم.
زن عمو کیتی گفت: «حرفت درسته که یک طرفدار لغو برده داری، می خواد در کل کشور به برده داری خاتمه بده.» با صدای آهسته و از بین دندان های به هم فشرده اش حرف می زد: «و بله، آقای پینکرتون طرفدار لغو برده داریه. اون دوست برده هاست و به اون ها توی خونه ش پناه می ده تا بتونن برن کانادا، چون اون جا می تونن آزادانه زندگی کنن.»
بعد مکث کرد و بالاخره از در فاصله گرفت. به طرف شومینه رفت ساعت روی آن را کوک کرد. «ولی درباره ی کشور محل تولدش اشتباه می کنی. آقای پینکرتون اهل اسکاتلنده نه غرب وحشی.»
فرقی نمی کرد اهل اسکاتلند باشد یا تگزاس. هر دوی آن ها به گوشم ناآشنا بود.
به معذرت خواهی افتادم: «متاسفم، زن عمو کیتی.» ولی نمی دانستم که دیگر باید چه حرفی بزنم. «من فقط…»
زن عمویم که طرف اتاق پشتی می رفت، گفت:« کافیه، کاری که نباید می شده، شده
کتاب من یک کارآگاه هستم نوشته کیت هانیگان ترجمه آزاده حسنی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: کودک و نوجوان، ادبیات داستانی، داستان نوجوان
این کتاب دربردارنده داستانی طنزآمیز، معمایی و خیال انگیز درباره دختری به نام کورنلیا است که همه خانواده اش را از دست داده و تنها کسی که برایش باقی مانده زنی خشک و عصبانی است که زن عموی او به حساب می آید. اگر زن عمو کورنی را به سرپرستی قبول نکند او مجبور می شود به یتیم خانه برود و به این دلیل که دختر بزرگی شده احتمال اینکه توسط خانواده ای به فرزندخواندگی پذیرفته شود بسیار کم است. کورنی که زن عمو ترجیح می دهد او را نل صدا کند تصمیم دارد تمام تلاشش را کند تا به او ثابت کند وجودش مفید است بلکه شاید از رفتن به یتیم خانه در امان بماند، او در کنار زن عمو کیتی چیزهای جدیدی را تجربه می کند.
«دیگه هیچ وقت اجازه نداری با کسی درباره ی آقای پینکرتون یا کارش -به علاوه درباره ی کار من- حرفی بزنی، نل. می فهمی چی می گم؟»
سر تکان دادم و سعی کردم حرف بزنم. زیر لب گفتم: «جادوی سیاه، نوشیدنی، ناسزا.» آن ها از آقای پینکرتون انتقاد می کردند و من صبورانه توضیح دادم و تنها چیزی که می خواستم این بود که اوضاع را درست کنم.
زن عمو کیتی گفت: «حرفت درسته که یک طرفدار لغو برده داری، می خواد در کل کشور به برده داری خاتمه بده.» با صدای آهسته و از بین دندان های به هم فشرده اش حرف می زد: «و بله، آقای پینکرتون طرفدار لغو برده داریه. اون دوست برده هاست و به اون ها توی خونه ش پناه می ده تا بتونن برن کانادا، چون اون جا می تونن آزادانه زندگی کنن.»
بعد مکث کرد و بالاخره از در فاصله گرفت. به طرف شومینه رفت ساعت روی آن را کوک کرد. «ولی درباره ی کشور محل تولدش اشتباه می کنی. آقای پینکرتون اهل اسکاتلنده نه غرب وحشی.»
فرقی نمی کرد اهل اسکاتلند باشد یا تگزاس. هر دوی آن ها به گوشم ناآشنا بود.
به معذرت خواهی افتادم: «متاسفم، زن عمو کیتی.» ولی نمی دانستم که دیگر باید چه حرفی بزنم. «من فقط…»
زن عمویم که طرف اتاق پشتی می رفت، گفت:« کافیه، کاری که نباید می شده، شده