کتاب مرگ خوش نوشته آلبر کامو با ترجمه احسان لامع، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، داستان خارجی، ادبیات داستانی، ادبیات جهان میباشد.
رمانی که می خوانید مرگ خوش آلبر کامو تنها اثر وی هست که بعد از مرگش منتشر شد . کامو در این کتاب، خاطراتش را از سفر به منطقه بلکو، اروپاى مرکزى، بويژه ايتاليا به تصوير کشيده است. بىشک کامو در اين رمان تحت تأثير نيچه بوده است.
کامو در این رمان ، چهره ديونيزيوس و مقوله اراده معطوف به خوشبختى را نشان مىدهد که عصيان قهرمان داستان خود را با انديشه خلاف زمانه نيچه، تغذيه مىکند.” وی به دنبال خوشبختى است و خوشبختى در گرو داشتن پول و ثروت، و اين که انسان فقير نباشد.
اما نيچه انسان فقير را ناتوان و توانگر را بخشاينده مىداند. نيچه مىنويسد: “آن کس که از زندگى فقير است، آن کس که ناتوان است زندگى را نيز بيچاره و گدا مىکند.
کامو جايى در “مرگ خوش” مىنويسد: “هر آدمى احساس اراده و خوشبختى کند مستحق ثروتمند شدن است”.
کمىعقب رفت و شلیک کرد. همچنان با چشمهاى بسته لحظهاى به دیوار تکیه داد. تپش خون را در گوشهایش احساس مىکرد. وقتىچشمهایش را باز کرد، سر زاگرو روى شانهى چپش افتاده و تنش نسبتاً به جلو کج شده بود. اما او زاگرو را نمىدید، بلکه مغز و استخوانىمتلاشىشده و خونى دربرابرش بود. بنا کرد به لرزیدن.
کتاب مرگ خوش نوشته آلبر کامو با ترجمه احسان لامع، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، داستان خارجی، ادبیات داستانی، ادبیات جهان میباشد.
رمانی که می خوانید مرگ خوش آلبر کامو تنها اثر وی هست که بعد از مرگش منتشر شد . کامو در این کتاب، خاطراتش را از سفر به منطقه بلکو، اروپاى مرکزى، بويژه ايتاليا به تصوير کشيده است. بىشک کامو در اين رمان تحت تأثير نيچه بوده است.
کامو در این رمان ، چهره ديونيزيوس و مقوله اراده معطوف به خوشبختى را نشان مىدهد که عصيان قهرمان داستان خود را با انديشه خلاف زمانه نيچه، تغذيه مىکند.” وی به دنبال خوشبختى است و خوشبختى در گرو داشتن پول و ثروت، و اين که انسان فقير نباشد.
اما نيچه انسان فقير را ناتوان و توانگر را بخشاينده مىداند. نيچه مىنويسد: “آن کس که از زندگى فقير است، آن کس که ناتوان است زندگى را نيز بيچاره و گدا مىکند.
کامو جايى در “مرگ خوش” مىنويسد: “هر آدمى احساس اراده و خوشبختى کند مستحق ثروتمند شدن است”.
کمىعقب رفت و شلیک کرد. همچنان با چشمهاى بسته لحظهاى به دیوار تکیه داد. تپش خون را در گوشهایش احساس مىکرد. وقتىچشمهایش را باز کرد، سر زاگرو روى شانهى چپش افتاده و تنش نسبتاً به جلو کج شده بود. اما او زاگرو را نمىدید، بلکه مغز و استخوانىمتلاشىشده و خونى دربرابرش بود. بنا کرد به لرزیدن.