کتاب لی شاه نوشته ویلیام شکسپیر با ترجمه میلاد مینا کار, توسط نشر کتاب پارسه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات, ادبیات جهان, ادبیات داستانی, نمایشنامه
نمایشنامۀ لیرشاه از مهمترین آثار تراژدی ویلیام شکسپیر و حتی ادبیات جهان به شمار میآید، چندان که آن را «یکی از بناهای ماندگار تمدن غرب» میدانند. با توجه به اسناد و شواهد، نخستین اجرای نمایشنامه لیرشاه در دربار جیمز اول و به سال 1606 (در خلال تعطیلات کریسمس) بوده است اما به ظن قوی پیش از آن نیز به روی صحنه رفته است.
نمایشنامه لیرشاه با واگذاری سرزمینها از سوی لیرشاه به فرزندانش شروع میشود و کشمکش او با دخترش کوردلیا که با صداقت با وی رفتار میکند، از همین جا شکل میگیرد: «…پس پاکدلیات جهازت باشد. سوگند به فروغ مقدس آفتاب و ظلمات شب و اسرار الهه هکاته و سوگند به تاثیر اجرام سماوی که بود و نبود ما از آن است، که زینپس پیوند پدری، خویشی و خونی من با تو منقطع گردید و برای همیشه با من و قلب من بیگانه گشتی. تو اندکی پیش دخترم بودی اما حال به اندازه آن تورانی ددمنش یا آنکه فرزندانش را تناول میکند تا تنور شکمش را فرونشاند، نزد من ارج و قرب داری و مورد شفقت و مساعدت من قرار میگیری…»
کتاب لی شاه نوشته ویلیام شکسپیر با ترجمه میلاد مینا کار, توسط نشر کتاب پارسه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات, ادبیات جهان, ادبیات داستانی, نمایشنامه
نمایشنامۀ لیرشاه از مهمترین آثار تراژدی ویلیام شکسپیر و حتی ادبیات جهان به شمار میآید، چندان که آن را «یکی از بناهای ماندگار تمدن غرب» میدانند. با توجه به اسناد و شواهد، نخستین اجرای نمایشنامه لیرشاه در دربار جیمز اول و به سال 1606 (در خلال تعطیلات کریسمس) بوده است اما به ظن قوی پیش از آن نیز به روی صحنه رفته است.
نمایشنامه لیرشاه با واگذاری سرزمینها از سوی لیرشاه به فرزندانش شروع میشود و کشمکش او با دخترش کوردلیا که با صداقت با وی رفتار میکند، از همین جا شکل میگیرد: «…پس پاکدلیات جهازت باشد. سوگند به فروغ مقدس آفتاب و ظلمات شب و اسرار الهه هکاته و سوگند به تاثیر اجرام سماوی که بود و نبود ما از آن است، که زینپس پیوند پدری، خویشی و خونی من با تو منقطع گردید و برای همیشه با من و قلب من بیگانه گشتی. تو اندکی پیش دخترم بودی اما حال به اندازه آن تورانی ددمنش یا آنکه فرزندانش را تناول میکند تا تنور شکمش را فرونشاند، نزد من ارج و قرب داری و مورد شفقت و مساعدت من قرار میگیری…»