کتاب قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار (سرگذشت شگفت انگیز نخستین عضو امریکایی القاعده) نوشته مارک کوکیس، ریچارد ماهونی و کارلوتا گال با ترجمه محمد قراگوزلو, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل تاریخ، سرگذشتنامه، وقایع نگاری, وقایع جنگ می باشد.
هوا سرد و خشک و سوزان بود. ستون کانتینرهای اسیران پشت دروازه ی زندان صف کشیده بودند و منتظر باز شدن درهای آهنی زنگ زده بودند. تقریباً صدای ناله ی زندانیان خاموش شده بود. اسیران به شکل شوم و شگفت انگیزی ساکت شده بودند. دو سرباز مسلح به کلاشینکف به اولین کانتینر نزدیک شدند و به محض اینکه در آن را گشودند، جسدهای جنگجویان طالبان مثل ماهی های مرده بیرون ریخت. لباس های اسیران پاره و خیس و خونی بود.
با شبیخون شختهی آذرماه سراسر دشتهای لخت مزارشریف تا قندوز یکپارچه شولای برف میپوشد. “سقف آسمان کوتاه”1 میشود. زمین و زمان یخ میزند. و مهر و ماه منجمد میشود در زمهریر آذرِ مزار. چنانکه پنداری جهان در این پهنهی هستی از حرکت باز مانده است. تنها خیزش باد و بوران است که برف پوک را به صورت عابران ره گمکردهیی میکوبد که اگر طعمه حلقه گرگها نشوند، باری بیابان مه گرفتهی مزار، مزارشان میشود. و آب، خود اگر آبی یافته آید در کوزهی پنهان کاروانی، همچون تیغ آختهیی میبُرد. جهنمِ سرد است بیابان مزار. و تا قندوز، تا چشم میچرخد سوز سرما است که میگردد و استخوان میترکاند......
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب قلبم را در دشت لیلی به خاک بسپار (سرگذشت شگفت انگیز نخستین عضو امریکایی القاعده) نوشته مارک کوکیس، ریچارد ماهونی و کارلوتا گال با ترجمه محمد قراگوزلو, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل تاریخ، سرگذشتنامه، وقایع نگاری, وقایع جنگ می باشد.
هوا سرد و خشک و سوزان بود. ستون کانتینرهای اسیران پشت دروازه ی زندان صف کشیده بودند و منتظر باز شدن درهای آهنی زنگ زده بودند. تقریباً صدای ناله ی زندانیان خاموش شده بود. اسیران به شکل شوم و شگفت انگیزی ساکت شده بودند. دو سرباز مسلح به کلاشینکف به اولین کانتینر نزدیک شدند و به محض اینکه در آن را گشودند، جسدهای جنگجویان طالبان مثل ماهی های مرده بیرون ریخت. لباس های اسیران پاره و خیس و خونی بود.
با شبیخون شختهی آذرماه سراسر دشتهای لخت مزارشریف تا قندوز یکپارچه شولای برف میپوشد. “سقف آسمان کوتاه”1 میشود. زمین و زمان یخ میزند. و مهر و ماه منجمد میشود در زمهریر آذرِ مزار. چنانکه پنداری جهان در این پهنهی هستی از حرکت باز مانده است. تنها خیزش باد و بوران است که برف پوک را به صورت عابران ره گمکردهیی میکوبد که اگر طعمه حلقه گرگها نشوند، باری بیابان مه گرفتهی مزار، مزارشان میشود. و آب، خود اگر آبی یافته آید در کوزهی پنهان کاروانی، همچون تیغ آختهیی میبُرد. جهنمِ سرد است بیابان مزار. و تا قندوز، تا چشم میچرخد سوز سرما است که میگردد و استخوان میترکاند......