کتاب فراسوی سرمایه بحران ساختاری نظام سرمایه نوشته ایستوان مزاروش با ترجمه مرتضی محیط توسط انتشارات اختران با موضوع اقتصاد به چاپ رسیده است.
مروز عصاى سِحرآمیز «جهانى شدن» چون راهحلى خودکار براى تمام مشکلات و تضادهاى موجود به ما عرضه مىشود. این راهحل چون مقولهاى کاملاً بدیع و تازه معرفى مىشود، گویى مسئلهى جهانى شدن تازه در یک یا دو دههى اخیر آنهم با وعدهى خیر و برکت جهانشمولى همپاى «دست نامرئى»، که روزى به همین گونه ستوده مىشد، در افق تاریخ پدیدار شده است. اما واقعیت امر این است که سمتگیرى نظام سرمایه از همان آغاز کار بىوقفه جهانى شدن بوده است، چرا که با در نظر گرفتن خصیصهى محدودیتناپذیر اجزاى سرمایه، تکامل آن جز به شکل نظامى جهانى و فراگیر غیر قابل تصور است. به این دلیل است که سرمایه مىبایست براى برداشتن تمام موانع توسعهى کامل خود تلاش کند؛ و تا زمانى که این نظام به حیات خود ادامه دهد باید هم چنین کند.
در اینجا است که آشکارا تضاد شدیدى پدیدار مىشود. زیرا، در حالى که سرمایه در پیکربندى تولیدىاش ــ زمان ما در درجهى اول با وساطت انحصارات ملى و فراملیتى ــ گرایش به ادغام و آمیختگىِ جهانى (و به این مفهوم، در حقیقت و بهطور اساسى گرایش به جهانى شدن) دارد، تشکیل سرنوشتساز «کل سرمایهى اجتماعى» یا «سرمایهى جهانى» تا به امروز فاقد شکلبندىِ دولتىِ مناسب خود بوده است. این است آنچه با احکام ذاتىِ خودِ نظام، بهعنوان نظامى بىوقفه محدودیتناپذیر و جهانى، در تضاد شدیدى قرار مىگیرد. بنابراین، نبودِ «دولتى براى نظام سرمایه» به مفهوم واقعىاش، نشان دهندهى ناتوانى سرمایه در تحقق منطقِ عینىِ خصیصهى محدودیتناپذیر خود به سرمنزل مقصود و هدف غایىِ آن است
کتاب فراسوی سرمایه بحران ساختاری نظام سرمایه نوشته ایستوان مزاروش با ترجمه مرتضی محیط توسط انتشارات اختران با موضوع اقتصاد به چاپ رسیده است.
مروز عصاى سِحرآمیز «جهانى شدن» چون راهحلى خودکار براى تمام مشکلات و تضادهاى موجود به ما عرضه مىشود. این راهحل چون مقولهاى کاملاً بدیع و تازه معرفى مىشود، گویى مسئلهى جهانى شدن تازه در یک یا دو دههى اخیر آنهم با وعدهى خیر و برکت جهانشمولى همپاى «دست نامرئى»، که روزى به همین گونه ستوده مىشد، در افق تاریخ پدیدار شده است. اما واقعیت امر این است که سمتگیرى نظام سرمایه از همان آغاز کار بىوقفه جهانى شدن بوده است، چرا که با در نظر گرفتن خصیصهى محدودیتناپذیر اجزاى سرمایه، تکامل آن جز به شکل نظامى جهانى و فراگیر غیر قابل تصور است. به این دلیل است که سرمایه مىبایست براى برداشتن تمام موانع توسعهى کامل خود تلاش کند؛ و تا زمانى که این نظام به حیات خود ادامه دهد باید هم چنین کند.
در اینجا است که آشکارا تضاد شدیدى پدیدار مىشود. زیرا، در حالى که سرمایه در پیکربندى تولیدىاش ــ زمان ما در درجهى اول با وساطت انحصارات ملى و فراملیتى ــ گرایش به ادغام و آمیختگىِ جهانى (و به این مفهوم، در حقیقت و بهطور اساسى گرایش به جهانى شدن) دارد، تشکیل سرنوشتساز «کل سرمایهى اجتماعى» یا «سرمایهى جهانى» تا به امروز فاقد شکلبندىِ دولتىِ مناسب خود بوده است. این است آنچه با احکام ذاتىِ خودِ نظام، بهعنوان نظامى بىوقفه محدودیتناپذیر و جهانى، در تضاد شدیدى قرار مىگیرد. بنابراین، نبودِ «دولتى براى نظام سرمایه» به مفهوم واقعىاش، نشان دهندهى ناتوانى سرمایه در تحقق منطقِ عینىِ خصیصهى محدودیتناپذیر خود به سرمنزل مقصود و هدف غایىِ آن است