کتاب طوبی نوشته ساقی ساقیان, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی میباشد.
کتابی که می خوانید به قلم ساقی ساقیان به رشته ی تحریر درآمده روایتگر زندگی طوبی، زنی 30 ساله، است که یک فرزند دارد و بعد از 14 سال پا به زادگاهش شهر یزد گذاشته است. انگار دیدن زادگاهش به ویژه خانه ی خاله، تمام کابوس های دردناکی که بر او گذشته را یک شبه تمام می کند و امید و نشاط را جایگزین آن می سازد. این اثر داستان عشق فراموش نشدنی طوبی و پسرخاله اش امیربهادر است؛ حالا دوباره یاد همه آن روزهای شیرین عشق و جوانی باری دیگر از صندوقچه ی خاطرات سر بلند می کند و طوبی را با لحظاتی دلنشین پیوند می دهد.
بخشی از کتاب
یک هفته از رفتن طوبی می گذشت که سید شرف الدین پسرها و خانواده شان را همراه کرد تا همه خانواده دور و بر هم باشند و سه تا ماشین به طرف تهران راه افتادند.
تهران اواخر شهریور ماه زنده و جاری بود. کم کم بوی مهر می آمد بوی مدرسه و خیابان ها شلوغ تر می نمود. همه به دنبال خرید برای باز شدن مدارس بودند. علی غمگین خواهر کوچکش بود ولی به روی خود نمی آورد و خوشحال بود که تا دانشگاهش باز نشده فرصت دارد برای سرگرمی و تفریح طوبی و خانواده اش وقت بگذارد.
دو هفته شاد برای همه گذشت. صبح ها بعد از خوردن صبحانه دورهمی مفصل، همه راهی گردش بیرون و بازار و خرید می شدند. اکثرا نهار را هم بیرون در رستوران های خوبی که می شناختند می خوردند و بعد از بازگشت به خانه و نماز و استراحت دوباره عصر راهی گردش بعدازظهر تا شب می شدند. از سر پل تجریش خوردن بلال و باقلا تا سینما و درشکه سواری و خیابان گردی رفتن به امامزاده صالح و حتی اطراف تهران اوشون فشن و لواسانات.
این دو هفته روحیه ی طوبی را خیلی بهتر کرد. در واقع به گفته ی دکتر او را از لاک خودش بیرون آورد و فرصت فکر کردن به گذشته و درامی که برایش رخ داده بود را از او گرفت...........
کتاب طوبی نوشته ساقی ساقیان, توسط انتشارات جامی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی میباشد.
کتابی که می خوانید به قلم ساقی ساقیان به رشته ی تحریر درآمده روایتگر زندگی طوبی، زنی 30 ساله، است که یک فرزند دارد و بعد از 14 سال پا به زادگاهش شهر یزد گذاشته است. انگار دیدن زادگاهش به ویژه خانه ی خاله، تمام کابوس های دردناکی که بر او گذشته را یک شبه تمام می کند و امید و نشاط را جایگزین آن می سازد. این اثر داستان عشق فراموش نشدنی طوبی و پسرخاله اش امیربهادر است؛ حالا دوباره یاد همه آن روزهای شیرین عشق و جوانی باری دیگر از صندوقچه ی خاطرات سر بلند می کند و طوبی را با لحظاتی دلنشین پیوند می دهد.
بخشی از کتاب
یک هفته از رفتن طوبی می گذشت که سید شرف الدین پسرها و خانواده شان را همراه کرد تا همه خانواده دور و بر هم باشند و سه تا ماشین به طرف تهران راه افتادند.
تهران اواخر شهریور ماه زنده و جاری بود. کم کم بوی مهر می آمد بوی مدرسه و خیابان ها شلوغ تر می نمود. همه به دنبال خرید برای باز شدن مدارس بودند. علی غمگین خواهر کوچکش بود ولی به روی خود نمی آورد و خوشحال بود که تا دانشگاهش باز نشده فرصت دارد برای سرگرمی و تفریح طوبی و خانواده اش وقت بگذارد.
دو هفته شاد برای همه گذشت. صبح ها بعد از خوردن صبحانه دورهمی مفصل، همه راهی گردش بیرون و بازار و خرید می شدند. اکثرا نهار را هم بیرون در رستوران های خوبی که می شناختند می خوردند و بعد از بازگشت به خانه و نماز و استراحت دوباره عصر راهی گردش بعدازظهر تا شب می شدند. از سر پل تجریش خوردن بلال و باقلا تا سینما و درشکه سواری و خیابان گردی رفتن به امامزاده صالح و حتی اطراف تهران اوشون فشن و لواسانات.
این دو هفته روحیه ی طوبی را خیلی بهتر کرد. در واقع به گفته ی دکتر او را از لاک خودش بیرون آورد و فرصت فکر کردن به گذشته و درامی که برایش رخ داده بود را از او گرفت...........