کتاب سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز نوشته شاهرخ مسکوب توسط انتشارات گستره با موضوع ادبیات داستانی، شعر فارسی، نقد و تفسیر به چاپ رسیده است.
سیاوش پسر کاوس بود کاوس پادشاه ایران، سیاوش را در کودکی به رستم دستان سپرد تا او را به سیستان برد و بپرورد. رستم پس از هفت سال سیاوش را که در رزم و بزم سرآمد همه شده بود
به درگاه کاوس بازآورد کاوس زنی داشت سودابه نام دختر پادشاه هاماوران این سودابه شیفته و بیقرار سیاوش شد آخر در جهان خوب روی تر از سیاوش نبود. اما سیاوش عشق شاه بانو را نپذیرفت تمهیدات سودابه برای به چنگ آوردن او بی ثمر ماند زیرا سیاوش مظهر پاکی روح نیز بود چون سودابه ناکام شد از ترس رسوایی به شاهزاده تهمت زد که میخواست با من که نامادری اویم درآمیزد سیاوش به این دروغ گردن ننهاد کاوس بی خبر و فریفته سودابه بود هرچند میدانست سیاوش گناهی ندارد ولی نمیدانست چه کند سرانجام به اصرار زن پذیرفت که سیاوش برای اثبات بیگناهی خود بنا به آیین از آتش بگذرد زیرا آتش در پاکان نمیگیرد سیاوش پذیرفت و در انبوه آتش رفت و بی زیان از سوی دیگر درآمد.
گناه سودا به مسلم شد. کاوس ناچار خواست او را بکشد. سیاوش میدانست که پدر خاطر خواه زن است و روزی پشیمان میشود پس خود میانجی شد و از کاوس خواست که از خون او بگذرد و کاوس گذشت
کتاب سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز نوشته شاهرخ مسکوب توسط انتشارات گستره با موضوع ادبیات داستانی، شعر فارسی، نقد و تفسیر به چاپ رسیده است.
سیاوش پسر کاوس بود کاوس پادشاه ایران، سیاوش را در کودکی به رستم دستان سپرد تا او را به سیستان برد و بپرورد. رستم پس از هفت سال سیاوش را که در رزم و بزم سرآمد همه شده بود
به درگاه کاوس بازآورد کاوس زنی داشت سودابه نام دختر پادشاه هاماوران این سودابه شیفته و بیقرار سیاوش شد آخر در جهان خوب روی تر از سیاوش نبود. اما سیاوش عشق شاه بانو را نپذیرفت تمهیدات سودابه برای به چنگ آوردن او بی ثمر ماند زیرا سیاوش مظهر پاکی روح نیز بود چون سودابه ناکام شد از ترس رسوایی به شاهزاده تهمت زد که میخواست با من که نامادری اویم درآمیزد سیاوش به این دروغ گردن ننهاد کاوس بی خبر و فریفته سودابه بود هرچند میدانست سیاوش گناهی ندارد ولی نمیدانست چه کند سرانجام به اصرار زن پذیرفت که سیاوش برای اثبات بیگناهی خود بنا به آیین از آتش بگذرد زیرا آتش در پاکان نمیگیرد سیاوش پذیرفت و در انبوه آتش رفت و بی زیان از سوی دیگر درآمد.
گناه سودا به مسلم شد. کاوس ناچار خواست او را بکشد. سیاوش میدانست که پدر خاطر خواه زن است و روزی پشیمان میشود پس خود میانجی شد و از کاوس خواست که از خون او بگذرد و کاوس گذشت