صدای مادربزرگ طنین آرامی داشت طوری که انگار از زیرزمین یا از درون یک جعبه بیرون میآید. اما هنوز حرف پیرزن تمام نشده بود: ما دقیقاً هفتادو دو سال دیگر همدیگر را خواهیم دید و در آن زمان تو پاسخگو خواهی بود. ناگهان نووا خسته شد، آخر پیچیدن در سحروجادوی زمان کار دشواری است. اتاق میچرخید و مادربزرگ میخندید، خندههای کودکانهای که مناسب بانویی در این سن و سال نبود. اما ناگهان سرش را به پشتی صندلی چسباند و طوری به آن لم داد که گویی آمادهی مردن شده باشد. اما بعد با صدای بلند و نالان طوری که انگار خود نووا است که میخواهد خود را در دنیای ساحران معرفی کند. خواند: همهی پرندهها... همهی پرندهها... همگی اینجا هستند و با خود خوشبختی و برکت آوردهاند...
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب دنیای نورا را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
صدای مادربزرگ طنین آرامی داشت طوری که انگار از زیرزمین یا از درون یک جعبه بیرون میآید. اما هنوز حرف پیرزن تمام نشده بود: ما دقیقاً هفتادو دو سال دیگر همدیگر را خواهیم دید و در آن زمان تو پاسخگو خواهی بود. ناگهان نووا خسته شد، آخر پیچیدن در سحروجادوی زمان کار دشواری است. اتاق میچرخید و مادربزرگ میخندید، خندههای کودکانهای که مناسب بانویی در این سن و سال نبود. اما ناگهان سرش را به پشتی صندلی چسباند و طوری به آن لم داد که گویی آمادهی مردن شده باشد. اما بعد با صدای بلند و نالان طوری که انگار خود نووا است که میخواهد خود را در دنیای ساحران معرفی کند. خواند: همهی پرندهها... همهی پرندهها... همگی اینجا هستند و با خود خوشبختی و برکت آوردهاند...