کتاب درون آب نوشته پائولا هاوکینز با ترجمه علی قانع، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
نسخه ى رسمى با اجازه ى نويسنده و ناشر جنازهى مادرى تنها، در کف رودخانهاى که در شهر جريان دارد، پيدا مىشود.
چند ماه قبلتر، اوايل تابستان هم دخترى به همين سرنوشت دچار شده بود، سرنوشتی که فقط برای این دو نفر رقم نخورده و چندین زن دیگر را نیز به کام خود کشیده است. اما مرگ اين دو اسرار زيادى را از اعماق رودخانه بيرون میکشد.
آن از پانزده سالگی عاشق مرد شده بود؛ آنقدر که از زندگیاش در سالهای قبل از آن چیزی یادش نمیآمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هربار که برمیگشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شبها گریه میکرد و مثل آدمی تبدار بدنش میلرزید. به آن گفته بود که دیگر نمیتواند برگردد. خیلی میترسید. شب قبل از برگشتن، زن ا و را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش. (نباید هرگز چنین کاری میکرد و باید میگذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجهاش را میدید.
کتاب درون آب نوشته پائولا هاوکینز با ترجمه علی قانع، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
نسخه ى رسمى با اجازه ى نويسنده و ناشر جنازهى مادرى تنها، در کف رودخانهاى که در شهر جريان دارد، پيدا مىشود.
چند ماه قبلتر، اوايل تابستان هم دخترى به همين سرنوشت دچار شده بود، سرنوشتی که فقط برای این دو نفر رقم نخورده و چندین زن دیگر را نیز به کام خود کشیده است. اما مرگ اين دو اسرار زيادى را از اعماق رودخانه بيرون میکشد.
آن از پانزده سالگی عاشق مرد شده بود؛ آنقدر که از زندگیاش در سالهای قبل از آن چیزی یادش نمیآمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هربار که برمیگشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شبها گریه میکرد و مثل آدمی تبدار بدنش میلرزید. به آن گفته بود که دیگر نمیتواند برگردد. خیلی میترسید. شب قبل از برگشتن، زن ا و را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش. (نباید هرگز چنین کاری میکرد و باید میگذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجهاش را میدید.