کتاب حس عاشقی (تحولی نوین در دانش روابط عاشقانه) نوشته سو جانسون ترجمه سپیده انصاری توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع روانشناسی، روابط عاشقانه، روابط اشخاص به چاپ رسیده است.
این کتاب اثری تحول آفرین، متقاعد کننده، منطقی و هیجان انگیز است که پیرامون عشق نگارش شده و چگونگی شکل دهی رابطه، حفاظت از آن، هدایتش به سمت و سوی صحیح و بازسازی روابط مشکل دار را مد نظر قرار داده است. این اثر که حاوی مجموعه ای از مثال ها و تمرین های کاربردی است با بهره گیری از دانش علمی تهیه شده و راه را برای خلق روابط عاطفی عمیق تر و جهانی امن تر می گشاید.
ما معمولا می گوییم، عشق را در پوست و جان خود (قلب) احساس می کنیم؛ اما آن طور که دانش جدید از راز عشق پرده برمی دارد، مرکز اصلی عشق، مغز است. این موضوع احتمالا اقوام پیشین را، که برای مغز ارزش کمی قائل بودند، متعجب خواهد کرد. مصریان باستان، اجساد خود را مومیایی می کردند تا از فاسد شدن آن ها محافظت کنند، تا مرده ها در دنیای بعد از مرگ، بتوانند از جسم خود بهره گیرند. مصریان قلب و دیگر ارگان ها را نگه می داشتند، اما معمولا به مغز حساسیتی نشان نمی دادند و آن را دور می ریختند. یونانیان باستان نیز این چنین بودند و نسبت به مغز بی توجهی می کردند. ارسطو مغز را ارگان کم اهمیتی می دانست که وظیفه اش فقط خنک کردن خون است. صدها سال بعد، دکارت به این نتیجه رسید که مغز همانند آنتن عمل می کند و روح از طریق آن با بدن ارتباط برقرار می کند.
در بیست سال اخیر و به لطف روش های پژوهشی جدید، اطلاعات بسیار تازه ای از مغز به دست آورده ایم که از تمام اطلاعات به دست آمده در سال های قبل بیشتر است. امروزه می دانیم که آن شیء سه پوندی شیاردار ژله مانند، که در جمجمه ما وجود دارد، مهم ترین نقش را برای ارتباط عاشقانه ی ما با دیگران، بازی می کند. درواقع، مغز یک ارگان کاملا اجتماعی است و به گونه ای طراحی شده است که با دیگران ارتباط برقرار کرده و آن ارتباط را مدیریت کند. از اولین روزهای وجودمان، مغز ما در پاسخ به ارتباطات عاشقانه ما، با چهره های والدینی رشد و نمو کرده و هنگامی که بالغ می شویم، فعالانه درصدد پیوند عصبی ما با افراد محبوبمان است. دن استرن، روان شناس دانشگاه جنوا، می گوید: «مغز انسان به قدری وابسته است که گویی درواقع سیستم عصبی ما ساخته شده است تا به وسیله سیستم عصبی دیگران اسیر شود، تا ما بتوانیم آنچه درون دیگران می گذرد را به گونه ای تجربه کنیم که گویی در درون خود احساس می کنیم.»
کتاب حس عاشقی (تحولی نوین در دانش روابط عاشقانه) نوشته سو جانسون ترجمه سپیده انصاری توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع روانشناسی، روابط عاشقانه، روابط اشخاص به چاپ رسیده است.
این کتاب اثری تحول آفرین، متقاعد کننده، منطقی و هیجان انگیز است که پیرامون عشق نگارش شده و چگونگی شکل دهی رابطه، حفاظت از آن، هدایتش به سمت و سوی صحیح و بازسازی روابط مشکل دار را مد نظر قرار داده است. این اثر که حاوی مجموعه ای از مثال ها و تمرین های کاربردی است با بهره گیری از دانش علمی تهیه شده و راه را برای خلق روابط عاطفی عمیق تر و جهانی امن تر می گشاید.
ما معمولا می گوییم، عشق را در پوست و جان خود (قلب) احساس می کنیم؛ اما آن طور که دانش جدید از راز عشق پرده برمی دارد، مرکز اصلی عشق، مغز است. این موضوع احتمالا اقوام پیشین را، که برای مغز ارزش کمی قائل بودند، متعجب خواهد کرد. مصریان باستان، اجساد خود را مومیایی می کردند تا از فاسد شدن آن ها محافظت کنند، تا مرده ها در دنیای بعد از مرگ، بتوانند از جسم خود بهره گیرند. مصریان قلب و دیگر ارگان ها را نگه می داشتند، اما معمولا به مغز حساسیتی نشان نمی دادند و آن را دور می ریختند. یونانیان باستان نیز این چنین بودند و نسبت به مغز بی توجهی می کردند. ارسطو مغز را ارگان کم اهمیتی می دانست که وظیفه اش فقط خنک کردن خون است. صدها سال بعد، دکارت به این نتیجه رسید که مغز همانند آنتن عمل می کند و روح از طریق آن با بدن ارتباط برقرار می کند.
در بیست سال اخیر و به لطف روش های پژوهشی جدید، اطلاعات بسیار تازه ای از مغز به دست آورده ایم که از تمام اطلاعات به دست آمده در سال های قبل بیشتر است. امروزه می دانیم که آن شیء سه پوندی شیاردار ژله مانند، که در جمجمه ما وجود دارد، مهم ترین نقش را برای ارتباط عاشقانه ی ما با دیگران، بازی می کند. درواقع، مغز یک ارگان کاملا اجتماعی است و به گونه ای طراحی شده است که با دیگران ارتباط برقرار کرده و آن ارتباط را مدیریت کند. از اولین روزهای وجودمان، مغز ما در پاسخ به ارتباطات عاشقانه ما، با چهره های والدینی رشد و نمو کرده و هنگامی که بالغ می شویم، فعالانه درصدد پیوند عصبی ما با افراد محبوبمان است. دن استرن، روان شناس دانشگاه جنوا، می گوید: «مغز انسان به قدری وابسته است که گویی درواقع سیستم عصبی ما ساخته شده است تا به وسیله سیستم عصبی دیگران اسیر شود، تا ما بتوانیم آنچه درون دیگران می گذرد را به گونه ای تجربه کنیم که گویی در درون خود احساس می کنیم.»