اسکات لش جامعهشناسی پستمدرنیسم را در وهله اول به این قصد نوشته است که به شیوه ماکس وبر از مدرنیسم و مدرنیته و پستمدرنیسم «نمونههای ایدهآلی» بهدست دهد. و باز به همین شیوه «پیوندهای گزیده» آنها را با ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی بنمایاند و نیز با استعانت از شیوه مارکس، به تحولاتی بپردازد که در صورتبندیهای اقتصادی ـ اجتماعی جوامع غربی رخ داد و منجر به شکلگیری این «پارادایم»های فرهنگی شد.
«اسکاتلش» تمایزی میگذارد بین مدرنیسم و پستمدرنیسم به لحاظ تفکیک و تفکیکزدایی، به این معنی که در مدرنیسم بین حوزههای مختلف جامعه، تفکیک، رخ میدهد و حوزههای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی از هم جدا میشوند و به استقلال میرسند.
اسکات لش جامعهشناسی پستمدرنیسم را در وهله اول به این قصد نوشته است که به شیوه ماکس وبر از مدرنیسم و مدرنیته و پستمدرنیسم «نمونههای ایدهآلی» بهدست دهد. و باز به همین شیوه «پیوندهای گزیده» آنها را با ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی بنمایاند و نیز با استعانت از شیوه مارکس، به تحولاتی بپردازد که در صورتبندیهای اقتصادی ـ اجتماعی جوامع غربی رخ داد و منجر به شکلگیری این «پارادایم»های فرهنگی شد.
«اسکاتلش» تمایزی میگذارد بین مدرنیسم و پستمدرنیسم به لحاظ تفکیک و تفکیکزدایی، به این معنی که در مدرنیسم بین حوزههای مختلف جامعه، تفکیک، رخ میدهد و حوزههای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی از هم جدا میشوند و به استقلال میرسند.