کتاب ارثیه هاثورن نوشته جنیفر لین بارنز با ترجمه نجلا محقق توسط انتشارات نون با موضوع ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
در ادامهی جلد اول بازی های میراث که داستان به شکل غیرقابل باوری به پایان رسید، اکنون ایوری گرمبز در دنیایی از فتنه، ثروت، معما، و اسرار خانوادگی باید قطعات پازل را کنار هم بگذارد و بهدنبال مردی بگردد که ممکن است پاسخ تمام سوالات او را داشته باشد. از جمله اینکه چرا توبیاس هاثورن تمام دارایی خود را بجای دختران و چهار نوهی خود به ایوری سپرده بود. ایوری میداند که خون هاثورن در رگهایش جاری نیست، اما سرنخهایی بهدست میآورد که نشان میدهد بیشتر از آنچه که تصورش را میکرده ارتباط نزدیکی به این خانواده دارد. درحالیکه ایوری سرگرم حل کردن انواع معماهاست، گریسون و جیمسون هاثورن، ایوری را به سمتوسوی مختلفی میکشند. همه چیز پیچیدهتر از گذشته شده و تشخیص دوست و دشمن دیگر کار آسانی نیست.
راز مادرم را میدانستم. از همیشه بهتر میفهمیدم چرا نامم توجه میلیاردری را که فقط یک بار مرا دیده بود جلب کرده. شاید فقط همین بود. یا شاید من همان یک سنگی بودم که برای دوازده پرنده در نظر گرفته شده بود که بیشترشان هنوز کشف نشده بودند. به قول جیمسون، اینجا عمارت هاثورن بود. همیشه معمای دیگری وجود داشت. جیمسون هم مثل من همیشه انگیزه داشت تا آنها را حل کند.
کتاب ارثیه هاثورن نوشته جنیفر لین بارنز با ترجمه نجلا محقق توسط انتشارات نون با موضوع ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است.
در ادامهی جلد اول بازی های میراث که داستان به شکل غیرقابل باوری به پایان رسید، اکنون ایوری گرمبز در دنیایی از فتنه، ثروت، معما، و اسرار خانوادگی باید قطعات پازل را کنار هم بگذارد و بهدنبال مردی بگردد که ممکن است پاسخ تمام سوالات او را داشته باشد. از جمله اینکه چرا توبیاس هاثورن تمام دارایی خود را بجای دختران و چهار نوهی خود به ایوری سپرده بود. ایوری میداند که خون هاثورن در رگهایش جاری نیست، اما سرنخهایی بهدست میآورد که نشان میدهد بیشتر از آنچه که تصورش را میکرده ارتباط نزدیکی به این خانواده دارد. درحالیکه ایوری سرگرم حل کردن انواع معماهاست، گریسون و جیمسون هاثورن، ایوری را به سمتوسوی مختلفی میکشند. همه چیز پیچیدهتر از گذشته شده و تشخیص دوست و دشمن دیگر کار آسانی نیست.
راز مادرم را میدانستم. از همیشه بهتر میفهمیدم چرا نامم توجه میلیاردری را که فقط یک بار مرا دیده بود جلب کرده. شاید فقط همین بود. یا شاید من همان یک سنگی بودم که برای دوازده پرنده در نظر گرفته شده بود که بیشترشان هنوز کشف نشده بودند. به قول جیمسون، اینجا عمارت هاثورن بود. همیشه معمای دیگری وجود داشت. جیمسون هم مثل من همیشه انگیزه داشت تا آنها را حل کند.