کتاب گل افتابگردان نوشته ویلیام کندی با ترجمه غلامحسین سالمی، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، داستان خارجی، ادبیات داستانی، داستان های آمریکایی میباشد.
این رمان برنده ی جایزه پولیتزر 1984 بوده است.
رمانی که می خوانید «گل آفتابگردان» تصویری از بیگانگی انسان با خود و سرنوشت خود را نشان می دهد. این رمان زندگی یک انسان مسخ شده را به تصویر کشیده و به موازات چهره ای که از خانواده فیلان ترسیم می کند، زوایایی از زندگی، مناسبات اجتماعی و روابط میان افراد جامعه امریکا را در نیمه های قرن 20 به نمایش می گذارد.
در این رمان با توصیف های عینی و جزییات نگاری فراوانی از زندگی شهری و روابط انسانی در امریکا روبه رو هستید.
ویلیام کندی همچون یک فیلمنامه نویس ، نماهای متعددی از گوشه و کنار شهر، خیابان ها، کافه ها و مغازه ها را در داستان هایش ثبت کرده است. این رمان , گویای بیگانگی انسان از خویشتن است؛ توصیف از زندگی که مسخ میشود و انسان را به ورطه هلاک میکشاند.
‘فرانسیس’ شخصیت اصلی و محوری داستان, شخصیتی است که خانوادهاش را از دست داده و مبتلا به سرطان بدخیم شده است. او میخواهد با بیماریاش مبارزه کند. فرانسیس با افرادی نیز در ارتباط است که هر یک به نوعی مبتلا به یک بیماری هستند. وی که عاشق زنی است به نام ‘هلن’ که شخصیتی خاص دارد. در هنگامهای که همه زنان و مردان به دنبال برآوردن کام دل هستند, هلن, خود را از آن دور میکند و از لذایذ آن چنانی میپرهیزد. همین ویژگی هلن سبب شده فرانسیس در اندیشه او باشد. این در حالی است که فرانسیس خود صاحب زن و فرزند است.
کتاب گل افتابگردان نوشته ویلیام کندی با ترجمه غلامحسین سالمی، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، داستان خارجی، ادبیات داستانی، داستان های آمریکایی میباشد.
این رمان برنده ی جایزه پولیتزر 1984 بوده است.
رمانی که می خوانید «گل آفتابگردان» تصویری از بیگانگی انسان با خود و سرنوشت خود را نشان می دهد. این رمان زندگی یک انسان مسخ شده را به تصویر کشیده و به موازات چهره ای که از خانواده فیلان ترسیم می کند، زوایایی از زندگی، مناسبات اجتماعی و روابط میان افراد جامعه امریکا را در نیمه های قرن 20 به نمایش می گذارد.
در این رمان با توصیف های عینی و جزییات نگاری فراوانی از زندگی شهری و روابط انسانی در امریکا روبه رو هستید.
ویلیام کندی همچون یک فیلمنامه نویس ، نماهای متعددی از گوشه و کنار شهر، خیابان ها، کافه ها و مغازه ها را در داستان هایش ثبت کرده است. این رمان , گویای بیگانگی انسان از خویشتن است؛ توصیف از زندگی که مسخ میشود و انسان را به ورطه هلاک میکشاند.
‘فرانسیس’ شخصیت اصلی و محوری داستان, شخصیتی است که خانوادهاش را از دست داده و مبتلا به سرطان بدخیم شده است. او میخواهد با بیماریاش مبارزه کند. فرانسیس با افرادی نیز در ارتباط است که هر یک به نوعی مبتلا به یک بیماری هستند. وی که عاشق زنی است به نام ‘هلن’ که شخصیتی خاص دارد. در هنگامهای که همه زنان و مردان به دنبال برآوردن کام دل هستند, هلن, خود را از آن دور میکند و از لذایذ آن چنانی میپرهیزد. همین ویژگی هلن سبب شده فرانسیس در اندیشه او باشد. این در حالی است که فرانسیس خود صاحب زن و فرزند است.