موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
هوا سرد بود. کف کوچه ها یخ بسته و قندیل ها از ناودان ها آویزان بود. سرمای چله بزرگه در راه بود. باریکه جوی کنار حوض سطح نازکی از یخ پوشانده بود. سفیدی برف بر درختان کاج که خوابیده بود خودنمایی می کرد. این برف و سرما چغر بود و از پا درانداز. عکس مهتاب افتاده بود میان حوضی که نیمی از آن یخ بسته بود. ثریا آمد آرام نشست لب حوض. چادرش روی شانه اش افتاده بود. موهای صافش از دو طرف روی صورتش پخش شده بود. نفس بلندی کشید. به عکس ماه که در آب حوض با شناور شدن یخ ها موج می خورد نگاه کرد. بالا سرش آسمان بود و پیش چشمش حوض…
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
هوا سرد بود. کف کوچه ها یخ بسته و قندیل ها از ناودان ها آویزان بود. سرمای چله بزرگه در راه بود. باریکه جوی کنار حوض سطح نازکی از یخ پوشانده بود. سفیدی برف بر درختان کاج که خوابیده بود خودنمایی می کرد. این برف و سرما چغر بود و از پا درانداز. عکس مهتاب افتاده بود میان حوضی که نیمی از آن یخ بسته بود. ثریا آمد آرام نشست لب حوض. چادرش روی شانه اش افتاده بود. موهای صافش از دو طرف روی صورتش پخش شده بود. نفس بلندی کشید. به عکس ماه که در آب حوض با شناور شدن یخ ها موج می خورد نگاه کرد. بالا سرش آسمان بود و پیش چشمش حوض…