کتاب کنت مونت کریستو سه جلدی

کتاب کنت مونت کریستو سه جلدی نوشته الکساندر دوما ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی میباشد.

اجرای کتاب در اواخر دوران سلطنت ناپلئون روی می دهد. قهرمان اصلی داستان «ادموند دانتس» دریانوردی زندانی با چندین چهره است که قصد دارد با ثروت های خود طبقه ی اشراف پاریس را برهم بریزد. ادموند عاشق دختری زیبا به نام مرسده می شود. در روز ازدواجش به اتهام دروغین طرفداری از ناپلئون و تهمت به رقیب عشقی اش به مدت چهارده سال محکوم به زندان می شود. این اثر پر از حادثه و رویدادهای خواندنی است، به طوری که در هر لحظه خواندن کتاب با داستانی جدید روبرو می شوید. محوریت اصلی این مجموعه تقابل انتقام و بخشش و از سویی قدرت و ضعف است.

بخشی از متن کتاب

لویی هجدهم طوری از پریدگی رنگ و پریشانی وزیر پلیس متحیر شد که بی اختیار میزی را که پشت آن نشسته بود به جلو زد و گفت: آقای داندره، شما را چه می شود و چرا این طور مضطرب هستید و آیا این اضطراب شما با آنچه آقای بلاکاس فرض می کرد و آنچه اکنون آقای ویلفور به من گفت ارتباط دارد؟

بلاکاس وقتی اضطراب فوق العاده وزیر پلیس را دید حدس زد که علت آن وحشت و تشویش چیست و متوجه شد که وزیر پلیس یک خبر بد آورده که آن خبر مربوط به حدس او می باشد و گرچه بلاکاس در باطن از اینکه حدس او صائب گردید خیلی خوشوقت شد و می توانست نزد لویی هیجدهم به خود ببالد که نظریه ای صحیح ابراز نمود لیکن از طرفی به قدری از عواقب امر می ترسید که جرئت نداشت ابراز موفقیت بکند و در دل می گفت: ای کاش که حدس من صائب نمی شد. چون می دانست که اگر وضعی پیش بیاید که خطری متوجه لویی هیجدهم شود، او مقام و مرتبه و درآمد سرشار خود را از دست خواهد داد.

وزیر پلیس دهان باز کرد که چیزی بگوید، ولی همین که گفت: «اعلی حضرتا» زبانش بند آمد و نتوانست کلمه ای بر زبان جاری نماید. شاه گفت: برای چه حرف نمی زنید؟ وزیر پلیس که از فرط بیم و وحشت قادر به تکلم نبود، یک مرتبه خود را روی پاهای شاه انداخت و لویی هیجدهم که از این حرکت غیرمنتظره متعجب شده بود صندلی را عقب زد و گفت: آقا، برای چه حرف نمی زنید! چرا سکوت کرده اید؟ وزیر پلیس گفت: آه! یک بدبختی بزرگ اتفاق افتاده و در این بدبختی من از همه نگون بخت تر می باشم و بیش از همه باید بر حال من تاسف خورد.

شاه گفت: آقا، به جای این مقدمات حرف بزنید. من به شما امر می کنم که بگویید چه واقعه اتفاق افتاده است.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
1,550,000
٪15
1,317,500 تومان
توضیحات

کتاب کنت مونت کریستو سه جلدی نوشته الکساندر دوما ترجمه ذبیح الله منصوری توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان تاریخی میباشد.

اجرای کتاب در اواخر دوران سلطنت ناپلئون روی می دهد. قهرمان اصلی داستان «ادموند دانتس» دریانوردی زندانی با چندین چهره است که قصد دارد با ثروت های خود طبقه ی اشراف پاریس را برهم بریزد. ادموند عاشق دختری زیبا به نام مرسده می شود. در روز ازدواجش به اتهام دروغین طرفداری از ناپلئون و تهمت به رقیب عشقی اش به مدت چهارده سال محکوم به زندان می شود. این اثر پر از حادثه و رویدادهای خواندنی است، به طوری که در هر لحظه خواندن کتاب با داستانی جدید روبرو می شوید. محوریت اصلی این مجموعه تقابل انتقام و بخشش و از سویی قدرت و ضعف است.

بخشی از متن کتاب

لویی هجدهم طوری از پریدگی رنگ و پریشانی وزیر پلیس متحیر شد که بی اختیار میزی را که پشت آن نشسته بود به جلو زد و گفت: آقای داندره، شما را چه می شود و چرا این طور مضطرب هستید و آیا این اضطراب شما با آنچه آقای بلاکاس فرض می کرد و آنچه اکنون آقای ویلفور به من گفت ارتباط دارد؟

بلاکاس وقتی اضطراب فوق العاده وزیر پلیس را دید حدس زد که علت آن وحشت و تشویش چیست و متوجه شد که وزیر پلیس یک خبر بد آورده که آن خبر مربوط به حدس او می باشد و گرچه بلاکاس در باطن از اینکه حدس او صائب گردید خیلی خوشوقت شد و می توانست نزد لویی هیجدهم به خود ببالد که نظریه ای صحیح ابراز نمود لیکن از طرفی به قدری از عواقب امر می ترسید که جرئت نداشت ابراز موفقیت بکند و در دل می گفت: ای کاش که حدس من صائب نمی شد. چون می دانست که اگر وضعی پیش بیاید که خطری متوجه لویی هیجدهم شود، او مقام و مرتبه و درآمد سرشار خود را از دست خواهد داد.

وزیر پلیس دهان باز کرد که چیزی بگوید، ولی همین که گفت: «اعلی حضرتا» زبانش بند آمد و نتوانست کلمه ای بر زبان جاری نماید. شاه گفت: برای چه حرف نمی زنید؟ وزیر پلیس که از فرط بیم و وحشت قادر به تکلم نبود، یک مرتبه خود را روی پاهای شاه انداخت و لویی هیجدهم که از این حرکت غیرمنتظره متعجب شده بود صندلی را عقب زد و گفت: آقا، برای چه حرف نمی زنید! چرا سکوت کرده اید؟ وزیر پلیس گفت: آه! یک بدبختی بزرگ اتفاق افتاده و در این بدبختی من از همه نگون بخت تر می باشم و بیش از همه باید بر حال من تاسف خورد.

شاه گفت: آقا، به جای این مقدمات حرف بزنید. من به شما امر می کنم که بگویید چه واقعه اتفاق افتاده است.

مشخصات
  • ناشر
    نگاه
  • نویسنده
    الکساندر دوما
  • مترجم
    ذبیح الله منصوری
  • قطع کتاب
    وزیری
  • نوع جلد
    گالینگور
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    دوم
  • شماره جلد
    سه جلدی
  • تعداد صفحات
    1704
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش