رمان کابوس های بیروت نوشته غاده السمان با ترجمه احسان موسوی خلخالی, توسط نشر نی با موضوع ادبیات, ادبیات جهان, ادبیات عرب, رمان خارجی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.
آن روز صبح وقتی از ماشین پیاده شدم و ــ تا اطلاع ثانوی ــ صحیح و سالم وارد خانه شدم، نمیدانستم این آخرین باری است که تا چندین روز دیگر میتوانم خانه را ترک کنم… و همان لحظه که در را پشت سرم میبندم، دارم آن را به روی زندگی و امید میبندم… و زندانیِ کابوسی طولانی میشوم ــ سخت طولانی.
با برادرم به خانه برگشتهام تا با هم نقش زندانیان را بازی کنیم… اگر میدانستیم، در راه بازگشت چیزی برای خوردن میگرفتیم… اگر میدانستیم شاید برنمیگشتیم… و اگر… و اگر… و «اگر» را در خاک پشیمانی کاشتیم و «ای کاش» درو کردیم!…
کجا زندگی میکنم؟ این سؤال یادآور واقعیتی وحشتناک بود. وسط میدان جنگ زندگی میکنم، بی هیچ سلاحی و بیآنکه کاری از دستم برآید، جز همین کشیدن قلم بر کاغذ و به جا گذاشتن سطرهایی لرزان مانند رد خونین مجروحی که در پنبهزار سپید سینهخیز میرود…
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب کابوسهای بیروت را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
رمان کابوس های بیروت نوشته غاده السمان با ترجمه احسان موسوی خلخالی, توسط نشر نی با موضوع ادبیات, ادبیات جهان, ادبیات عرب, رمان خارجی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.
آن روز صبح وقتی از ماشین پیاده شدم و ــ تا اطلاع ثانوی ــ صحیح و سالم وارد خانه شدم، نمیدانستم این آخرین باری است که تا چندین روز دیگر میتوانم خانه را ترک کنم… و همان لحظه که در را پشت سرم میبندم، دارم آن را به روی زندگی و امید میبندم… و زندانیِ کابوسی طولانی میشوم ــ سخت طولانی.
با برادرم به خانه برگشتهام تا با هم نقش زندانیان را بازی کنیم… اگر میدانستیم، در راه بازگشت چیزی برای خوردن میگرفتیم… اگر میدانستیم شاید برنمیگشتیم… و اگر… و اگر… و «اگر» را در خاک پشیمانی کاشتیم و «ای کاش» درو کردیم!…
کجا زندگی میکنم؟ این سؤال یادآور واقعیتی وحشتناک بود. وسط میدان جنگ زندگی میکنم، بی هیچ سلاحی و بیآنکه کاری از دستم برآید، جز همین کشیدن قلم بر کاغذ و به جا گذاشتن سطرهایی لرزان مانند رد خونین مجروحی که در پنبهزار سپید سینهخیز میرود…