کتاب چشمهایت

کتاب چشمهایت نوشته نیلوفر لاری توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان ایرانی به چاپ رسیده است.

دختر هفده ساله ی زیبارویی به نام آیدا که به دلیل مبارزات سیاسی پدر و در پی آن تحت تعقیب بودنش مجبور به ترک او و زندگی با مادر خود که در کودکی رهایشان کرده، شده است، پس از رفتن به خانه ی مادرش متوجه رفتارهای ناپسند و ارتباطات نامشروع او و دوستش سوزان با دیگر مردان می شود. در یکی از شب ها که مادرش مهمانی ای را با حضور سوزان و معشوق او در خانه اش ترتیب داده، آیدا به خانه ی سوزان می رود تا از دخترش مراقبت کند. او که قبلا از کارهای شوهر سوزان یعنی شادمهر دیدن کرده و حسابی شیفته ی آن ها شده بود، حال فرصتی برای دیدار با خود استاد پیدا می کند. مردی بور و بلند قد که دلش را به لرزه می اندازد.

چشمهایت

بخشی از متن کتاب

«آیدا، آیدا، عزیزم خواهش می کنم به خودت مسلط باش! اگر کمی صبور باشی و متانت خود را حفظ کنی، به تو خواهم گفت این چشمها از آن کیست؟»

«مهم نیست، مهم نیست! نمی خواهم بدانم… نمی خواهم…» و به تلخی گریستم.

او سرم را به طرف خودش کشید و بر موهایم چنگ انداخت و با ملایمت گفت: «هرگز دوست نداشتم تو را این گونه بی تاب و سرخورده ببینم! من این چشمها را می پرستم و به صاحب این چشمهای مغموم و افسون گر عشق می ورزم. آیا باز هم می خواهی با این حسادت احمقانه هر دو نفرمان را دل خون کنی و آزار برسانی؟!»

هنوز اشکهای گرمم روی گونه هایم می ریخت و پیراهن او را نمناک می ساخت که سرم را از روی سینه اش جدا کرد و با همه وجودش زل زد به چشمانم و با لحن شیدایی گفت: «چشمان غمگین تو آیدا! چطور نفهمیدی!؟ چطور؟!» و آنگاه از سر تأثر و درد، سرش را به سرم چسباند و چشمانش را بر هم گذاشت.

چطور نفهمیده بودم!؟ حق داشت از جهالت و احساسات طغیان زده و بی اساس من دلخور و ناراحت شود، حق داشت!

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
380,000
٪17
315,400 تومان
توضیحات

کتاب چشمهایت نوشته نیلوفر لاری توسط انتشارات ذهن آویز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان ایرانی به چاپ رسیده است.

دختر هفده ساله ی زیبارویی به نام آیدا که به دلیل مبارزات سیاسی پدر و در پی آن تحت تعقیب بودنش مجبور به ترک او و زندگی با مادر خود که در کودکی رهایشان کرده، شده است، پس از رفتن به خانه ی مادرش متوجه رفتارهای ناپسند و ارتباطات نامشروع او و دوستش سوزان با دیگر مردان می شود. در یکی از شب ها که مادرش مهمانی ای را با حضور سوزان و معشوق او در خانه اش ترتیب داده، آیدا به خانه ی سوزان می رود تا از دخترش مراقبت کند. او که قبلا از کارهای شوهر سوزان یعنی شادمهر دیدن کرده و حسابی شیفته ی آن ها شده بود، حال فرصتی برای دیدار با خود استاد پیدا می کند. مردی بور و بلند قد که دلش را به لرزه می اندازد.

چشمهایت

بخشی از متن کتاب

«آیدا، آیدا، عزیزم خواهش می کنم به خودت مسلط باش! اگر کمی صبور باشی و متانت خود را حفظ کنی، به تو خواهم گفت این چشمها از آن کیست؟»

«مهم نیست، مهم نیست! نمی خواهم بدانم… نمی خواهم…» و به تلخی گریستم.

او سرم را به طرف خودش کشید و بر موهایم چنگ انداخت و با ملایمت گفت: «هرگز دوست نداشتم تو را این گونه بی تاب و سرخورده ببینم! من این چشمها را می پرستم و به صاحب این چشمهای مغموم و افسون گر عشق می ورزم. آیا باز هم می خواهی با این حسادت احمقانه هر دو نفرمان را دل خون کنی و آزار برسانی؟!»

هنوز اشکهای گرمم روی گونه هایم می ریخت و پیراهن او را نمناک می ساخت که سرم را از روی سینه اش جدا کرد و با همه وجودش زل زد به چشمانم و با لحن شیدایی گفت: «چشمان غمگین تو آیدا! چطور نفهمیدی!؟ چطور؟!» و آنگاه از سر تأثر و درد، سرش را به سرم چسباند و چشمانش را بر هم گذاشت.

چطور نفهمیده بودم!؟ حق داشت از جهالت و احساسات طغیان زده و بی اساس من دلخور و ناراحت شود، حق داشت!

مشخصات
  • ناشر
    ذهن آویز
  • نویسنده
    نیلوفر لاری
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1396
  • نوبت چاپ
    دوم
  • تعداد صفحات
    440
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش