کتاب پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل (چگونه رشد به دشمن رفاه تبدیل میشود) نوشته داگلاس راشکوف ترجمه آزاده غیبی زاد توسط انتشارات دوران به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل معرفی روانشناسی اجتماعی، روندهای اجتماعی، جامعه شناسی، داستان تکنولوژی و پیشروی آن میباشد.
در اواخر دههٔ ۱۹۸۰، پیش از آنکه بتوانم از راه نویسندگی زندگی و کسب درآمد کنم، برای اینکه پول اجارهٔ خانهام را فراهم کنم، تایپ میکردم. گروهی از ما که اشتیاق نویسندگی داشتیم، پس از پایان ساعت کاری به شرکتی حقوقی در خیابان پارک میرفتیم، گوشیهایمان را در گوش میگذاشتیم و ساعتها از روی گواهیها و اظهارنامهها رونویسی میکردیم
بیشتر آنها از سوی کارگران کارخانه بود که تصادفشان را در محل کار توصیف میکردند، یا سرپرستانی که توضیح میدادند کارگر چه کار اشتباهی انجام داده است، یا پزشکانی که شرح میدادند چرا یک انگشت پا یا دست باید قطع میشد. موارد وحشتناکی بود، ضمانت انسانی برای خرابی تولیدات صنعتی.
دستمزد ما «حروفنگاران»، بهازای هر ساعت کار، بیشتر از کارگرانی بود که پروندههایشان را بدون فکر ضبط میکردیم. زیرا ما سواد رایانهای داشتیم، آن هم در زمانی که تقریباً هیچکس نمیدانست این ماشینها چهطور کار میکنند. ما در جایگاه نویسنده زیر و بم نرمافزاری مانند ورد پرفکت را میدانستیم که بعدها به فراموشی سپرده شد و میتوانستیم با ۳۰ دلار در ساعت (باجی که در ازای فرار از ارتش باید به پادشاه داد) کمک کنیم مشاغل «واقعی» به دوران دیجیتال منتقل شوند.
هر روز عصر، در مسیرم به سمت محل تایپ، از کنار خانم جوانی با ظاهری هنری رد میشدم که مسئول پذیرش تلفنی شیفت روز بود و آماده میشد محل کارش را ترک کند. ما با هم شوخی میکردیم و موسیقی ردوبدل میکردیم و من تلاش میکردم تا جرئت کنم از او دعوت کنم با هم بیرون برویم. اما پیش از آنکه فرصت این کار را داشته باشم او را با رایانه جایگزین کردند. دیجیتال آورده را دیجیتال هم میبرد.
شرکت حقوقی، مانند بسیاری از شرکتهای دیگر در دههٔ ۱۹۸۰، فناوری تازهای را به کار گرفت که منشی خودکار۲۰ نام داشت. از آن زمان تا کنون، بهجای آنکه انسانی زنده به تماسگیرندگان خوش آمدگویی بگوید و راهنماییشان کند، آنها متنی از طرف منشی رایانهای دریافت میکنند که اکنون دیگر برای همه آشناست: «اگر داخلی مورد نظر را میدانید، ...» احتمالاً برای بیشتر مردم این نخستین تجربهٔ واقعی تعامل با رایانه بوده است. اما کل این نوآوری همیشه از نظر من گامی رو به عقب محسوب میشد و علتاش تنها این نبود که شانسام را برای دیدار با مسئول پذیرش تلفنی از دست دادم.
از دیدگاه شرکت، این کار تنها اقدامی برای صرفهجویی در هزینهها بود. پس از سرمایهگذاریهای اولیه روی فناوری، آنها میتوانند از منشیها و نیز چکهای پرداخت حقوق، کمکهای بهداشتی، تهویهٔ مطبوع، دادخواستهای آزار جنسی و دیگر هزینههای مربوط به نیروی انسانی رها شوند. کاهش هزینهها راهی عالی برای ایجاد تصور رشد تولید ناخالص است.
کتاب پرتاب سنگ به اتوبوس گوگل (چگونه رشد به دشمن رفاه تبدیل میشود) نوشته داگلاس راشکوف ترجمه آزاده غیبی زاد توسط انتشارات دوران به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل معرفی روانشناسی اجتماعی، روندهای اجتماعی، جامعه شناسی، داستان تکنولوژی و پیشروی آن میباشد.
در اواخر دههٔ ۱۹۸۰، پیش از آنکه بتوانم از راه نویسندگی زندگی و کسب درآمد کنم، برای اینکه پول اجارهٔ خانهام را فراهم کنم، تایپ میکردم. گروهی از ما که اشتیاق نویسندگی داشتیم، پس از پایان ساعت کاری به شرکتی حقوقی در خیابان پارک میرفتیم، گوشیهایمان را در گوش میگذاشتیم و ساعتها از روی گواهیها و اظهارنامهها رونویسی میکردیم
بیشتر آنها از سوی کارگران کارخانه بود که تصادفشان را در محل کار توصیف میکردند، یا سرپرستانی که توضیح میدادند کارگر چه کار اشتباهی انجام داده است، یا پزشکانی که شرح میدادند چرا یک انگشت پا یا دست باید قطع میشد. موارد وحشتناکی بود، ضمانت انسانی برای خرابی تولیدات صنعتی.
دستمزد ما «حروفنگاران»، بهازای هر ساعت کار، بیشتر از کارگرانی بود که پروندههایشان را بدون فکر ضبط میکردیم. زیرا ما سواد رایانهای داشتیم، آن هم در زمانی که تقریباً هیچکس نمیدانست این ماشینها چهطور کار میکنند. ما در جایگاه نویسنده زیر و بم نرمافزاری مانند ورد پرفکت را میدانستیم که بعدها به فراموشی سپرده شد و میتوانستیم با ۳۰ دلار در ساعت (باجی که در ازای فرار از ارتش باید به پادشاه داد) کمک کنیم مشاغل «واقعی» به دوران دیجیتال منتقل شوند.
هر روز عصر، در مسیرم به سمت محل تایپ، از کنار خانم جوانی با ظاهری هنری رد میشدم که مسئول پذیرش تلفنی شیفت روز بود و آماده میشد محل کارش را ترک کند. ما با هم شوخی میکردیم و موسیقی ردوبدل میکردیم و من تلاش میکردم تا جرئت کنم از او دعوت کنم با هم بیرون برویم. اما پیش از آنکه فرصت این کار را داشته باشم او را با رایانه جایگزین کردند. دیجیتال آورده را دیجیتال هم میبرد.
شرکت حقوقی، مانند بسیاری از شرکتهای دیگر در دههٔ ۱۹۸۰، فناوری تازهای را به کار گرفت که منشی خودکار۲۰ نام داشت. از آن زمان تا کنون، بهجای آنکه انسانی زنده به تماسگیرندگان خوش آمدگویی بگوید و راهنماییشان کند، آنها متنی از طرف منشی رایانهای دریافت میکنند که اکنون دیگر برای همه آشناست: «اگر داخلی مورد نظر را میدانید، ...» احتمالاً برای بیشتر مردم این نخستین تجربهٔ واقعی تعامل با رایانه بوده است. اما کل این نوآوری همیشه از نظر من گامی رو به عقب محسوب میشد و علتاش تنها این نبود که شانسام را برای دیدار با مسئول پذیرش تلفنی از دست دادم.
از دیدگاه شرکت، این کار تنها اقدامی برای صرفهجویی در هزینهها بود. پس از سرمایهگذاریهای اولیه روی فناوری، آنها میتوانند از منشیها و نیز چکهای پرداخت حقوق، کمکهای بهداشتی، تهویهٔ مطبوع، دادخواستهای آزار جنسی و دیگر هزینههای مربوط به نیروی انسانی رها شوند. کاهش هزینهها راهی عالی برای ایجاد تصور رشد تولید ناخالص است.