کتاب نیمکت داغ از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو نوشته حمیدرضا صدر توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات ,مربیان فوتبال, سرگذشت مربیان فوتبال
میشل فرزند عصر خود بود. محصول روندی تاریخی. زمانی درخشید که باید میدرخشید. مثل چیزی که زمان به بار نشستنش فرا رسیده. مثل وقتی که همهچیز آمادهی زاده شدن چیزی متفاوت شده است. آمادهی شکل گرفتن پدیدهای نو. شنیدن حرفی تازه. مثل وقتی که اسحاق نیوتن به قانون حرکت اجسام دست یافت، یا زمانیکه آلبرت انیشتین نظریهی نسبیت را مطرح کرد. میشل زمانی در هلند به اهمیت مقولهی فضا و کنترل فضا در فوتبال دست یافت که والری لوبانوفسکی هم در شوروی به چنین نکتهای رسید. او دریافت «وقتی توپ را در دست داری باید زمین را بزرگ کرد و وقتی توپ را از دست میدهی زمین را کوچک.» میشل و لوبانوفسکی از بند پست بیکم و کاست رهایییافته و بازیکنانشان را به تغییر پست و منطقه فرا خواندند. تیمهایی ساختند با توانایی ارائهی بازیهای تماشایی. شاید نوآوریهایشان قدم اجتنابناپذیر پس از فوتبال مبتنی بر پاسکاری دههی 1940 و شیوهی مجاری دههی 1950 بود. چنانکه تاکیدشان بر آفسایدگیری و شروع مجدد بسیار سریع، به علاوهی پرسینگ، گام منطقی بعدی به شمار میرفت. فوتبال آنها که مبتنی بر جابهجایی دائمی بود، به بازیکنانی با قدرت جسمی بالا نیاز داشت. بازیکنان میشل و لوبانوفسکی به عصری تعلق داشتند که کبودهای غذایی اروپا ناشی از جنگ دوم پایان یافته بود و نسل جدید بنیهی بسیار بالاتری در مقایسه با بازیکنان یک دههی پیش داشت. علوم ورزشی پیشرفت کرده بود و بازیکنان میتوانستند نود دقیقه بجنگند. فوتبال با تکیه به افزایش قابلیتهای جسمی بازیکنان، باید پوست میانداخت. باید دگرگون میشد و شد.
کتاب نیمکت داغ از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو نوشته حمیدرضا صدر توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات ,مربیان فوتبال, سرگذشت مربیان فوتبال
میشل فرزند عصر خود بود. محصول روندی تاریخی. زمانی درخشید که باید میدرخشید. مثل چیزی که زمان به بار نشستنش فرا رسیده. مثل وقتی که همهچیز آمادهی زاده شدن چیزی متفاوت شده است. آمادهی شکل گرفتن پدیدهای نو. شنیدن حرفی تازه. مثل وقتی که اسحاق نیوتن به قانون حرکت اجسام دست یافت، یا زمانیکه آلبرت انیشتین نظریهی نسبیت را مطرح کرد. میشل زمانی در هلند به اهمیت مقولهی فضا و کنترل فضا در فوتبال دست یافت که والری لوبانوفسکی هم در شوروی به چنین نکتهای رسید. او دریافت «وقتی توپ را در دست داری باید زمین را بزرگ کرد و وقتی توپ را از دست میدهی زمین را کوچک.» میشل و لوبانوفسکی از بند پست بیکم و کاست رهایییافته و بازیکنانشان را به تغییر پست و منطقه فرا خواندند. تیمهایی ساختند با توانایی ارائهی بازیهای تماشایی. شاید نوآوریهایشان قدم اجتنابناپذیر پس از فوتبال مبتنی بر پاسکاری دههی 1940 و شیوهی مجاری دههی 1950 بود. چنانکه تاکیدشان بر آفسایدگیری و شروع مجدد بسیار سریع، به علاوهی پرسینگ، گام منطقی بعدی به شمار میرفت. فوتبال آنها که مبتنی بر جابهجایی دائمی بود، به بازیکنانی با قدرت جسمی بالا نیاز داشت. بازیکنان میشل و لوبانوفسکی به عصری تعلق داشتند که کبودهای غذایی اروپا ناشی از جنگ دوم پایان یافته بود و نسل جدید بنیهی بسیار بالاتری در مقایسه با بازیکنان یک دههی پیش داشت. علوم ورزشی پیشرفت کرده بود و بازیکنان میتوانستند نود دقیقه بجنگند. فوتبال با تکیه به افزایش قابلیتهای جسمی بازیکنان، باید پوست میانداخت. باید دگرگون میشد و شد.