کتاب نظریه ی فمینیستی نوشته جوزفین دانون ترجمه فرزانه راجی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل علوم اجتماعی، جنبه های روانشناسی، فمینیسم، جامعه شناسی، جمعیت شناسی می باشد.
ولستونکرافت دیدگاه روشنگریِ تقسیم شخص به عقل و احساسات را میپذیرد. زندگی نیز به همین شکل تقسیم میشود: امور مهم جهان در سپهر عمومی صورت میپذیرد که در اختیار عقل است، درحالیکه لذتهای سبکسرانه و بیاهمیت به سپهر خصوصی تعلق دارد، یعنی جایی که زنان زندگی میکنند. بنابراین یگانه هدف زنان پرورش وجه ناعقلانی و عاطفی زندگی برای لذت مردان است. چنین نقشی به نظر ولستونکرافت فاقد شأن و بزرگی است. مطمئناً زن روحی جاودانه ندارد که بتواند زندگیاش را فقط برای آراستن خود هدر دهد، که فقط در اوقات کسلکننده سرگرم شود، و مشغول خدمات نرمونازک به همنوعی شود که دلش میخواهد بعد از پایان کارهای جدی زندگی، خندهها و فوتوفنهای زن او را سرحال بیاورد.
این نوع هستی نهفقط فاقد شأن و مقام است، بلکه مانع این میشود که زنان قوهٔ انتقادی خود، یعنی تحملشان را رشد دهند، یعنی تنها وسیلهای که با آن باید روح جاودانهی خود را بپرورانند. ولستونکرافت اعتقاد دارد که آموزش مطلوب و تربیت مناسب برای اندیشهٔ انتقادی، مهمترین موضوع در دستور کار فمینیستی است. به نظر او آموزش مطلوب دو فایده دارد؛ اول اینکه زنان را قادر میسازد دربارهٔ شرایط خود بهروشنی و با حساسیت بیندیشند که این امر باعث میشود کمتر فریب بخورند، منافع خود را کمتر فراموش کنند و به روسپیانی بردهوار تبدیل نشوند.
ذهن زنان را با رشد آن توانمند سازید، آنگاه اطاعت کورکورانه پایان خواهد گرفت؛ اما از آنجا که قدرت همواره طالب اطاعت کورکورانه است، جباران و طرفداران امیال نفسانی درست میاندیشند که میکوشند زنان را در تاریکی نگه دارند، زیرا اولیها فقط طالب بردهاند و دومیها یک بازیچه میخواهند.
کتاب نظریه ی فمینیستی نوشته جوزفین دانون ترجمه فرزانه راجی توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل علوم اجتماعی، جنبه های روانشناسی، فمینیسم، جامعه شناسی، جمعیت شناسی می باشد.
ولستونکرافت دیدگاه روشنگریِ تقسیم شخص به عقل و احساسات را میپذیرد. زندگی نیز به همین شکل تقسیم میشود: امور مهم جهان در سپهر عمومی صورت میپذیرد که در اختیار عقل است، درحالیکه لذتهای سبکسرانه و بیاهمیت به سپهر خصوصی تعلق دارد، یعنی جایی که زنان زندگی میکنند. بنابراین یگانه هدف زنان پرورش وجه ناعقلانی و عاطفی زندگی برای لذت مردان است. چنین نقشی به نظر ولستونکرافت فاقد شأن و بزرگی است. مطمئناً زن روحی جاودانه ندارد که بتواند زندگیاش را فقط برای آراستن خود هدر دهد، که فقط در اوقات کسلکننده سرگرم شود، و مشغول خدمات نرمونازک به همنوعی شود که دلش میخواهد بعد از پایان کارهای جدی زندگی، خندهها و فوتوفنهای زن او را سرحال بیاورد.
این نوع هستی نهفقط فاقد شأن و مقام است، بلکه مانع این میشود که زنان قوهٔ انتقادی خود، یعنی تحملشان را رشد دهند، یعنی تنها وسیلهای که با آن باید روح جاودانهی خود را بپرورانند. ولستونکرافت اعتقاد دارد که آموزش مطلوب و تربیت مناسب برای اندیشهٔ انتقادی، مهمترین موضوع در دستور کار فمینیستی است. به نظر او آموزش مطلوب دو فایده دارد؛ اول اینکه زنان را قادر میسازد دربارهٔ شرایط خود بهروشنی و با حساسیت بیندیشند که این امر باعث میشود کمتر فریب بخورند، منافع خود را کمتر فراموش کنند و به روسپیانی بردهوار تبدیل نشوند.
ذهن زنان را با رشد آن توانمند سازید، آنگاه اطاعت کورکورانه پایان خواهد گرفت؛ اما از آنجا که قدرت همواره طالب اطاعت کورکورانه است، جباران و طرفداران امیال نفسانی درست میاندیشند که میکوشند زنان را در تاریکی نگه دارند، زیرا اولیها فقط طالب بردهاند و دومیها یک بازیچه میخواهند.