کتاب مردگان باغ سبز نوشته محمدرضا بایرامی, توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
در رمانی که می خوانید محمدرضا بایرامی نشان میدهد که تجربههای زندگی نویسنده چه نقش مهمی در خلق ادبیات متعالی دارند. این رمان تاریخی-اجتماعی داستان سه نسل از یک خانواده است که سرنوشتشان در بستری تاریخی از وقایع مربوط به آذربایجان در دورهی پهلوی و مبارهی قشون شاه و حزب توده بر سر آن و نیز انتخابات دورهی پانزدهم مجلس روایت میشود. پس از اینکه رمان مردگان باغ سبز به زبان روسی در کشور روسیه منتشر شد، در سال 2014 موفق شد جایزهی اوراسیا را دریافت کند. همچنین به عنوان یکی از ده اثر برگزیدهی بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو معرفی شد. ترجمه آذری این رمان نیز در دست چاپ است.
بخشی از رمان مردگان باغ سبز
بالاش که دورهگردی روستایی است به لطف صدای زیبایش به رادیو راه پیدا میکند و در روزنامهی حزب هم به کار خبرنگاری مشغول میشود. از اینجا به بعد حماسهی طوفانی زندگی این مرد آغاز میشود.
همه ده جمع شدند تا بلکه یک بار دیگر مردههای خود را بسپارند به خاک، مردههایی که از قبرها طوری بیرون آمده بودند که انگار روز محشر است و حسابرسی.
و گمانم در آن روز سختترین کار همه این بود که استخوانها را درست بچینند کنار هم، طوری که آدمها قاطی نشوند… و من با این دو تا چشمهام چه چیزها که ندیدهام!
کتاب مردگان باغ سبز نوشته محمدرضا بایرامی, توسط انتشارات افق به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
در رمانی که می خوانید محمدرضا بایرامی نشان میدهد که تجربههای زندگی نویسنده چه نقش مهمی در خلق ادبیات متعالی دارند. این رمان تاریخی-اجتماعی داستان سه نسل از یک خانواده است که سرنوشتشان در بستری تاریخی از وقایع مربوط به آذربایجان در دورهی پهلوی و مبارهی قشون شاه و حزب توده بر سر آن و نیز انتخابات دورهی پانزدهم مجلس روایت میشود. پس از اینکه رمان مردگان باغ سبز به زبان روسی در کشور روسیه منتشر شد، در سال 2014 موفق شد جایزهی اوراسیا را دریافت کند. همچنین به عنوان یکی از ده اثر برگزیدهی بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو معرفی شد. ترجمه آذری این رمان نیز در دست چاپ است.
بخشی از رمان مردگان باغ سبز
بالاش که دورهگردی روستایی است به لطف صدای زیبایش به رادیو راه پیدا میکند و در روزنامهی حزب هم به کار خبرنگاری مشغول میشود. از اینجا به بعد حماسهی طوفانی زندگی این مرد آغاز میشود.
همه ده جمع شدند تا بلکه یک بار دیگر مردههای خود را بسپارند به خاک، مردههایی که از قبرها طوری بیرون آمده بودند که انگار روز محشر است و حسابرسی.
و گمانم در آن روز سختترین کار همه این بود که استخوانها را درست بچینند کنار هم، طوری که آدمها قاطی نشوند… و من با این دو تا چشمهام چه چیزها که ندیدهام!