کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده روزبه معین توسط انتشارات تیماژ با موضوع ادبیات فارسی، داستانهای فارسی، رمان به چاپ رسیده است.
من چند سال پیش دیوانهوار عاشق شدم، وقتی که قثط ده سال داشتم.
عاشق دختر لاغر و قدبلند شدم که عین ته استکانی می زذ و پونزده سال از خودم بزرگ تر بود. اون هر روز به خونه ی پیرزن همسایه می اومد تا ازش پیانو یاد بگیره. از قضا زنگ خونه ی پیرزن خراب بودو معشوقه ی دوران کودکی من مجبور بود زنگ خونه ی ما رو بزنه. من هم هر روز با یه دست لباس اتوکشیده می رفتم پایین و در رو واسه اش باز می کردم. اون هم می گفت" ممنون عزیزم" لعنتی چقدر تو دل برو می گفت عزیزم! پیرزن همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ دریاچه ی قو چایکوفسکی رو بهش یاد می داد و خوشبختانه دختره این قدر بی استعداد بود که نمی تونست آهنگ رو یاد بگیره. به هر حال تمرین زیاد به بی بی استعدادی دختره چربید و اون کم کمک داشت پیانو زدن رو یاد می گرفت. اما پشت دیوار، حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می دونستم پیر زن همسایه فقط بلده همین آهنگ و....
کتاب قهوه ی سرد آقای نویسنده روزبه معین توسط انتشارات تیماژ با موضوع ادبیات فارسی، داستانهای فارسی، رمان به چاپ رسیده است.
من چند سال پیش دیوانهوار عاشق شدم، وقتی که قثط ده سال داشتم.
عاشق دختر لاغر و قدبلند شدم که عین ته استکانی می زذ و پونزده سال از خودم بزرگ تر بود. اون هر روز به خونه ی پیرزن همسایه می اومد تا ازش پیانو یاد بگیره. از قضا زنگ خونه ی پیرزن خراب بودو معشوقه ی دوران کودکی من مجبور بود زنگ خونه ی ما رو بزنه. من هم هر روز با یه دست لباس اتوکشیده می رفتم پایین و در رو واسه اش باز می کردم. اون هم می گفت" ممنون عزیزم" لعنتی چقدر تو دل برو می گفت عزیزم! پیرزن همسایه چند ماهی بود که داشت آهنگ دریاچه ی قو چایکوفسکی رو بهش یاد می داد و خوشبختانه دختره این قدر بی استعداد بود که نمی تونست آهنگ رو یاد بگیره. به هر حال تمرین زیاد به بی بی استعدادی دختره چربید و اون کم کمک داشت پیانو زدن رو یاد می گرفت. اما پشت دیوار، حال و روز من چندان تعریفی نداشت، چون می دونستم پیر زن همسایه فقط بلده همین آهنگ و....