کتاب قلندر و قلعه (داستانی براساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی) نوشته سیدیحیی یثربی توسط انتشارات قو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، داستان های فارسی، رمان فارسی
نگاهش را به دوردست آسمان دوخته بود. به شرقی ترین نقطه آن. آسمان مبهم و رازآلود سر به دامن افق می سایید و تا بیکران در آبی بی انتهای خویش می نمود. چشم های خیره اش را به آسمان بالای سرش دوخته بود. عروسان چشمک زن این پهنه لاجوردین را نگریست. این تاق لاجوردین! به نظرش چقدر بلند و دست نیافتنی می آمد، گویی که با گنجینه ای از رازهای ناگشودهاش بر جهانیان فخر می فروخت و بالا مینشست و هر لحظه دورتر و دورتر می شد.
باز هم سعی کرد که بپرد. از بامی به بام دیگر و خود را در آبی وهم آلود آسمان غرق کند. تن به آغوش عریانش بسپارد، با عروسان دلفریبش به نجوا بنشیند رازهای ناگفته را. آرام و سبک بپرید، اما هنوز چیزی بالا نرفته، بر بامی فرو افتاد. خسته و عرق ریزان، از تقلایی که کرده بود.
سبک بود، مثل نسیم. مثل روح! احساس می کرد که می تواند تا اعماق لایتناهی آسمان صعود کند، شاداب و سبکسر. نسبتی داشت با آبی آسمان، با راز آلودگی و با شکوه بی پایان آن. شادان اوج گرفت می گرفت، می پرید...
کتاب قلندر و قلعه (داستانی براساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی) نوشته سیدیحیی یثربی توسط انتشارات قو به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی، داستان های فارسی، رمان فارسی
نگاهش را به دوردست آسمان دوخته بود. به شرقی ترین نقطه آن. آسمان مبهم و رازآلود سر به دامن افق می سایید و تا بیکران در آبی بی انتهای خویش می نمود. چشم های خیره اش را به آسمان بالای سرش دوخته بود. عروسان چشمک زن این پهنه لاجوردین را نگریست. این تاق لاجوردین! به نظرش چقدر بلند و دست نیافتنی می آمد، گویی که با گنجینه ای از رازهای ناگشودهاش بر جهانیان فخر می فروخت و بالا مینشست و هر لحظه دورتر و دورتر می شد.
باز هم سعی کرد که بپرد. از بامی به بام دیگر و خود را در آبی وهم آلود آسمان غرق کند. تن به آغوش عریانش بسپارد، با عروسان دلفریبش به نجوا بنشیند رازهای ناگفته را. آرام و سبک بپرید، اما هنوز چیزی بالا نرفته، بر بامی فرو افتاد. خسته و عرق ریزان، از تقلایی که کرده بود.
سبک بود، مثل نسیم. مثل روح! احساس می کرد که می تواند تا اعماق لایتناهی آسمان صعود کند، شاداب و سبکسر. نسبتی داشت با آبی آسمان، با راز آلودگی و با شکوه بی پایان آن. شادان اوج گرفت می گرفت، می پرید...