کتاب طوطی فلوبر نوشته جولین بارنز ترجمه عرفان مجیب توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
جولین بارنز عاشق گوستاو فلوبر است و بیش از همه شخصیتهای مخلوق این نویسنده از اما بوواری خوشش میآید. این اثر یک رمان- تفکر از بارنز است که مانند دیگر آثارش قوی و تاثیرگذار و سرشار از دیدگاه های تازه است. بارنز دی این اثر، داستان، زندگی نامه و تحلیل و نقد ادبی را در هم آمیخته است. قهرمان این کتاب دکتر فرهیخته و عاشق فلوبر است که برای گشودن رازی که در ابتدا کم اهمیت می نماید، در دل زندگی و شخصیت و آثار فلوبر غرق میشود و حقایق زندگی و عقاید خود را با رازهای دنیای گوستاو فلوبر درمیآمیزد. کتاب «طوطی فلوبر» در واقع گشت و گذاری به قلم بارنز در زندگی و آثار فلوبر است. در این کتاب علاوه بر گاهشماری زندگی شخصی و حرفهای فلوبر و خانوادهاش، با آثار این نویسنده بیشتر آشنا خوهید شد و دنیای او را بیشتر خواهیدشناخت.
بارنز در این کتاب عشق و ارادت خود به گوستاو فلوبر را به تمامی ابراز کرده است: «گوستاو خرس بود و خواهرش، کارولین، موش. خواهرش آخر نامههایش مینوشت: «موش عزیزِ تو»، «موش باوفای تو»، فلوبر هم او را «موش کوچک»، «آه، موش، موش خوب، موش وفادار»، «موش پیر، موش شیطانِ وفادار، موش خوب، موش بینوای وفادار» خطاب میکرد؛ اما خود گوستاو خرس بود. وقتی فقط بیست سال داشت، مردم او را «آدمی عجیب، خرس، مرد جوان غیرمعمول» میدانستند.
حتی پیش از حملات صرع و زمینگیر شدن در کُراسه، این تصویرِ خودش را تثبیت کرده بود: «من یک خرسم و دلم میخواهد در غار خودم، در لانهٔ خودم، در پوست خودم، در پوست خرس قدیمی خودم، یک خرس بمانم. دلم میخواهد در سکوت زندگی کنم، دور از بورژواها و هر چه بورژوامآبی است.» بعد از حملات صرع، فلوبر حیوان درندهخوی وجودش را به اثبات رساند: «من تنها زندگی میکنم، مثل یک خرس.» (بهترین توضیح برای واژهٔ «تنها» در این جمله این است: «تنها، جز با والدینم، خواهرم، خدمتکارها، سگمان، بزِ کارولین و ملاقاتهای مرتب آلفرد لو پوئتوان.») بهبود یافت و اجازهٔ سفر پیدا کرد. در دسامبر ۱۸۵۰ از قسطنطنیه برای مادرش نامه نوشت و به شرحوبسط ایماژ خرس پرداخت؛ ایماژی که دیگر نهتنها شخصیتش بلکه استراتژی ادبیاش را هم توضیح میداد.»
کتاب طوطی فلوبر نوشته جولین بارنز ترجمه عرفان مجیب توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
جولین بارنز عاشق گوستاو فلوبر است و بیش از همه شخصیتهای مخلوق این نویسنده از اما بوواری خوشش میآید. این اثر یک رمان- تفکر از بارنز است که مانند دیگر آثارش قوی و تاثیرگذار و سرشار از دیدگاه های تازه است. بارنز دی این اثر، داستان، زندگی نامه و تحلیل و نقد ادبی را در هم آمیخته است. قهرمان این کتاب دکتر فرهیخته و عاشق فلوبر است که برای گشودن رازی که در ابتدا کم اهمیت می نماید، در دل زندگی و شخصیت و آثار فلوبر غرق میشود و حقایق زندگی و عقاید خود را با رازهای دنیای گوستاو فلوبر درمیآمیزد. کتاب «طوطی فلوبر» در واقع گشت و گذاری به قلم بارنز در زندگی و آثار فلوبر است. در این کتاب علاوه بر گاهشماری زندگی شخصی و حرفهای فلوبر و خانوادهاش، با آثار این نویسنده بیشتر آشنا خوهید شد و دنیای او را بیشتر خواهیدشناخت.
بارنز در این کتاب عشق و ارادت خود به گوستاو فلوبر را به تمامی ابراز کرده است: «گوستاو خرس بود و خواهرش، کارولین، موش. خواهرش آخر نامههایش مینوشت: «موش عزیزِ تو»، «موش باوفای تو»، فلوبر هم او را «موش کوچک»، «آه، موش، موش خوب، موش وفادار»، «موش پیر، موش شیطانِ وفادار، موش خوب، موش بینوای وفادار» خطاب میکرد؛ اما خود گوستاو خرس بود. وقتی فقط بیست سال داشت، مردم او را «آدمی عجیب، خرس، مرد جوان غیرمعمول» میدانستند.
حتی پیش از حملات صرع و زمینگیر شدن در کُراسه، این تصویرِ خودش را تثبیت کرده بود: «من یک خرسم و دلم میخواهد در غار خودم، در لانهٔ خودم، در پوست خودم، در پوست خرس قدیمی خودم، یک خرس بمانم. دلم میخواهد در سکوت زندگی کنم، دور از بورژواها و هر چه بورژوامآبی است.» بعد از حملات صرع، فلوبر حیوان درندهخوی وجودش را به اثبات رساند: «من تنها زندگی میکنم، مثل یک خرس.» (بهترین توضیح برای واژهٔ «تنها» در این جمله این است: «تنها، جز با والدینم، خواهرم، خدمتکارها، سگمان، بزِ کارولین و ملاقاتهای مرتب آلفرد لو پوئتوان.») بهبود یافت و اجازهٔ سفر پیدا کرد. در دسامبر ۱۸۵۰ از قسطنطنیه برای مادرش نامه نوشت و به شرحوبسط ایماژ خرس پرداخت؛ ایماژی که دیگر نهتنها شخصیتش بلکه استراتژی ادبیاش را هم توضیح میداد.»