کتاب شهر تمشک های خونی نوشته پگاه مرادی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
بغض سنگینی توی دلم نشسته بود و قصد سر باز کردن نداشت
به “یاد روزهایی که” همین جا می نشستیم و ساعت ها حرف می زدیم؛ او می نواخت و من می خواندم.او می خواند و مشتری ها کیف می کردند
از مقابل چشم هایم هم چون فیلم گذشت.
بغضم را قورت دادم؛ آمدنم به این جا از اولش هم اشتباه بود. بلند شدم و به سوی گیتار رفتم. روی تارهایش دست کشیدم دلم یک حال عجیبی شد آری آمدنم به طبقه ی بالا اشتباه محض بود. اخم کمرنگی میان ابرهایم نشست هرگوشه ی سالن را نگاه میکردم یادآور یک خاطره بود. ما چقدر باهم خاطره ساخته بودیم؟
گیتار را لمس کردم و برای آخرین بار نگاهش کردم. نفسم را هم چون آه از سینه خارج کردم و عقب گرد کردم و چراغ را خاموش کردم و در سکوت خاموش شدند.
کتاب شهر تمشک های خونی نوشته پگاه مرادی، توسط انتشارات علی به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
بغض سنگینی توی دلم نشسته بود و قصد سر باز کردن نداشت
به “یاد روزهایی که” همین جا می نشستیم و ساعت ها حرف می زدیم؛ او می نواخت و من می خواندم.او می خواند و مشتری ها کیف می کردند
از مقابل چشم هایم هم چون فیلم گذشت.
بغضم را قورت دادم؛ آمدنم به این جا از اولش هم اشتباه بود. بلند شدم و به سوی گیتار رفتم. روی تارهایش دست کشیدم دلم یک حال عجیبی شد آری آمدنم به طبقه ی بالا اشتباه محض بود. اخم کمرنگی میان ابرهایم نشست هرگوشه ی سالن را نگاه میکردم یادآور یک خاطره بود. ما چقدر باهم خاطره ساخته بودیم؟
گیتار را لمس کردم و برای آخرین بار نگاهش کردم. نفسم را هم چون آه از سینه خارج کردم و عقب گرد کردم و چراغ را خاموش کردم و در سکوت خاموش شدند.