کتاب سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن نوشته محمود حسینی زاد توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی می باشد.
دو دوست و همکار که تصمیم می گیرند افرادی که قرار است بقیه زندگی آنها همراه با غصه باشد را بکشند . ...نکشتیم سرکار.چندبار به تون گفتم،باز هم می گم.ما کسی را نمی کشتیم.راحت شون می کردیم.بختیارو راحت کردیم.حمید را راحت کردیم.کیوان را راحت کردیم.هوشنگ را راحت کردیم.حسام را راحت کردیم...دارم می گم به تون.همه رو سرکار.نمی دونیم چند تا سرکار،نمی دونیم... ...می گفت مال اون پنجشنبه بود،مال من حتما دوشنبه است. می گفتم بی خود نیست نویسنده شدی،استاد چرند گفتنی.می خندید. می گفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری،باید برنامه ریزی کنی.باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی.اونها که تقویم شون رو هر صد سال می بندن! می خندید. دوشنبه ای بود که خاکش کردیم...
نکشتیم سرکار. چندبار بهتون گفتم، باز هم میگم. ما کسی رو نمیکشتیم.راحتشون میکردیم.بختیارو راحت کردیم.حمید روراحت کردیم. کیوان رو راحت کردیم.هوشنگ رو راحت کردیم.حسام رو راحت کردیم... دارم میگم بهتون. همه رو سرکار. نمیدونیم چندتا سرکار، نمیدونیم... ...میگفت مال اون پنجشنبه بود، مال من حتماً دوشنبهست. میگفتم بیخود نیست نویسنده شدی، استادِ چرند گفتنی. میخندید. میگفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری، باید برنامهریزی کنی. باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی. وگرنه اونها که تقویمشون رو هر صد سال میبندن! میخندید. دوشنبهای بود که خاکش کردیم...
کتاب سرش را گذاشت روی فلز سرد از کشتن و رفتن نوشته محمود حسینی زاد توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی می باشد.
دو دوست و همکار که تصمیم می گیرند افرادی که قرار است بقیه زندگی آنها همراه با غصه باشد را بکشند . ...نکشتیم سرکار.چندبار به تون گفتم،باز هم می گم.ما کسی را نمی کشتیم.راحت شون می کردیم.بختیارو راحت کردیم.حمید را راحت کردیم.کیوان را راحت کردیم.هوشنگ را راحت کردیم.حسام را راحت کردیم...دارم می گم به تون.همه رو سرکار.نمی دونیم چند تا سرکار،نمی دونیم... ...می گفت مال اون پنجشنبه بود،مال من حتما دوشنبه است. می گفتم بی خود نیست نویسنده شدی،استاد چرند گفتنی.می خندید. می گفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری،باید برنامه ریزی کنی.باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی.اونها که تقویم شون رو هر صد سال می بندن! می خندید. دوشنبه ای بود که خاکش کردیم...
نکشتیم سرکار. چندبار بهتون گفتم، باز هم میگم. ما کسی رو نمیکشتیم.راحتشون میکردیم.بختیارو راحت کردیم.حمید روراحت کردیم. کیوان رو راحت کردیم.هوشنگ رو راحت کردیم.حسام رو راحت کردیم... دارم میگم بهتون. همه رو سرکار. نمیدونیم چندتا سرکار، نمیدونیم... ...میگفت مال اون پنجشنبه بود، مال من حتماً دوشنبهست. میگفتم بیخود نیست نویسنده شدی، استادِ چرند گفتنی. میخندید. میگفتم اگه بخوای دوشنبه بمیری، باید برنامهریزی کنی. باید خودت زحمت عزراییل رو کم کنی. وگرنه اونها که تقویمشون رو هر صد سال میبندن! میخندید. دوشنبهای بود که خاکش کردیم...