کتاب زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری با ترجمه لیلی گلستان توسط انتشارات ثالث به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان، رمان خارجی، روانشناسی عمومی
کتاب زندگی در پیش رو دومین کتابی بود که از رومن گاری خواندم. دیوانه ای جنون زده در نویسندگی که مانند بسیاری از بزرگان ادبیات امروز جهان، بی پرده و صریح از اتفاقات و حالا روحی (حتی جزئی ترین و شخصی ترینشان) می نویسد و می گوید. آن چنان خوب می گوید که تو در پسِ جملاتی که به نقطه رسیده اند، صدای راوی و نویسنده را می شنوی و در تلاطم حالات حسی روایت، وارد دهلیزهای پر پیچ و خم داستان می شوی.
زندگی در پیش رو، داستان پسر بچه ای است که در دنیای غمگین و سیاهش به دنبال کشف زندگی و پیدا کردن مفهوم زندگی است. مفهومی که حتی اگر پیدا شود، برای پسری عرب که در کنار زنی یهود در فرانسه زندگی می کند؛ تفاوت و معنای چندانی نخواهد داشت. تنها معنای زندگی را که آن را از دوست پیرمردش دریافت کرده این است که زندگی بدون دوست داشتن و عشق، امکان پذیر نیست: کنار آمدن با زندگی در پیش رو سخت است. و زندگی برای محمد سخت تر.
برای من «محمد» رومن گاری، شباهت زیادی به «هولدن کالفیلد» سالینجر داشت. هر دو از طیف سنی یکسانی بودند با خشونت ها و دردها و جنونی مشترک. البته که دنیایشان تفاوت های زیادی با هم داشت. محمد نویسنده ای است که بی پرده با ما سخن می گوید. پسری که نمی داند پدرش کیست و مادرش را هم هرگز ندیده است. مادری که کارگری جنسی بود و … . بخوانیدش!
کتاب زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری با ترجمه لیلی گلستان توسط انتشارات ثالث به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: رمان، رمان خارجی، روانشناسی عمومی
کتاب زندگی در پیش رو دومین کتابی بود که از رومن گاری خواندم. دیوانه ای جنون زده در نویسندگی که مانند بسیاری از بزرگان ادبیات امروز جهان، بی پرده و صریح از اتفاقات و حالا روحی (حتی جزئی ترین و شخصی ترینشان) می نویسد و می گوید. آن چنان خوب می گوید که تو در پسِ جملاتی که به نقطه رسیده اند، صدای راوی و نویسنده را می شنوی و در تلاطم حالات حسی روایت، وارد دهلیزهای پر پیچ و خم داستان می شوی.
زندگی در پیش رو، داستان پسر بچه ای است که در دنیای غمگین و سیاهش به دنبال کشف زندگی و پیدا کردن مفهوم زندگی است. مفهومی که حتی اگر پیدا شود، برای پسری عرب که در کنار زنی یهود در فرانسه زندگی می کند؛ تفاوت و معنای چندانی نخواهد داشت. تنها معنای زندگی را که آن را از دوست پیرمردش دریافت کرده این است که زندگی بدون دوست داشتن و عشق، امکان پذیر نیست: کنار آمدن با زندگی در پیش رو سخت است. و زندگی برای محمد سخت تر.
برای من «محمد» رومن گاری، شباهت زیادی به «هولدن کالفیلد» سالینجر داشت. هر دو از طیف سنی یکسانی بودند با خشونت ها و دردها و جنونی مشترک. البته که دنیایشان تفاوت های زیادی با هم داشت. محمد نویسنده ای است که بی پرده با ما سخن می گوید. پسری که نمی داند پدرش کیست و مادرش را هم هرگز ندیده است. مادری که کارگری جنسی بود و … . بخوانیدش!