کتاب روز رهایی نوشته اینس کانیاتی با ترجمه فرزاد مرادی، توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی
من چیزی جز دوچرخهام ندارم که همین حالایش هم قراضه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین بهدردبخوری میشود که اموراتمان با آن بگذرد. چارهای ندارم . نه شیوۀ زندگی کردنم دست خودم هست و نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شدهام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگیام چطور میگذرد. آدم به همهچیز عادت میکند. اما مردن غمانگیزتر است، چون آدم نمیخواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانیم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت میشود، به خودم میگویم که امروز و فردا اوضاع بهتر میشود. میدانم حرفم بیمعنی است، ولی باز باورش میکنم اما مرگ که به سراغمان میآید، میدانیم که این دیگر همیشگی است.
داستان روز رهایی بیشتر جاها مثل یک خواب، یا کابوس، به گذرگاههایی ناخوشایند ختم میشود. همانطور که مه غلیظ و تاریکی هوا چشمانداز آشنای پر گِلولای را به محل ترسهای نهان مبدل میکند، خاطرات ناخوشایند نیز آسودگی را از گالا میرباید و مایۀ درد و رنجش میشوند.
کتاب روز رهایی نوشته اینس کانیاتی با ترجمه فرزاد مرادی، توسط انتشارات بیدگل به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی
من چیزی جز دوچرخهام ندارم که همین حالایش هم قراضه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین بهدردبخوری میشود که اموراتمان با آن بگذرد. چارهای ندارم . نه شیوۀ زندگی کردنم دست خودم هست و نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شدهام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگیام چطور میگذرد. آدم به همهچیز عادت میکند. اما مردن غمانگیزتر است، چون آدم نمیخواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانیم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت میشود، به خودم میگویم که امروز و فردا اوضاع بهتر میشود. میدانم حرفم بیمعنی است، ولی باز باورش میکنم اما مرگ که به سراغمان میآید، میدانیم که این دیگر همیشگی است.
داستان روز رهایی بیشتر جاها مثل یک خواب، یا کابوس، به گذرگاههایی ناخوشایند ختم میشود. همانطور که مه غلیظ و تاریکی هوا چشمانداز آشنای پر گِلولای را به محل ترسهای نهان مبدل میکند، خاطرات ناخوشایند نیز آسودگی را از گالا میرباید و مایۀ درد و رنجش میشوند.