موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
من فقط یک “مرد” می شناختم که رخت عوض می کرد، پشت این چهره و گاهی پشت آن چهره می نشست…. گاهی نقاب یک استاد به چهره می زد و گاهی در قالب صمیمی ترین دوست خانوادگی ام ظاهر می شد…. گاهی به اندازهی دوست پسرم نزدیکم می شد و گاهی زمین و زمان را در قالب پدر برایم تباه می کرد… گاهی قلبم را تسخیر می کرد، گاهی روحم را به بازی می گرفت… گاهی دست حمایت روی شانه ام می گذاشت و گاهی نقش تهدید را بازی می کرد.
این ” مرد ” اخاذی می کرد……. خیانت می کرد… چشم چرانی می کرد … ولی مردانگی نمی کرد. این “مرد” هر آن چیزی بود که یک مرد نبود! و آن ناشناس در قاب پنجره برای من از هر کسی در این عالم غریب تر بود.
موضوع کتاب: ادبیات فارسی, رمان ایرانی, ادبیات داستانی, داستان ایرانی
من فقط یک “مرد” می شناختم که رخت عوض می کرد، پشت این چهره و گاهی پشت آن چهره می نشست…. گاهی نقاب یک استاد به چهره می زد و گاهی در قالب صمیمی ترین دوست خانوادگی ام ظاهر می شد…. گاهی به اندازهی دوست پسرم نزدیکم می شد و گاهی زمین و زمان را در قالب پدر برایم تباه می کرد… گاهی قلبم را تسخیر می کرد، گاهی روحم را به بازی می گرفت… گاهی دست حمایت روی شانه ام می گذاشت و گاهی نقش تهدید را بازی می کرد.
این ” مرد ” اخاذی می کرد……. خیانت می کرد… چشم چرانی می کرد … ولی مردانگی نمی کرد. این “مرد” هر آن چیزی بود که یک مرد نبود! و آن ناشناس در قاب پنجره برای من از هر کسی در این عالم غریب تر بود.