کتاب دختری که رهایش کردی نوشته جوجو مویز ترجمه زهرا یعقوبیان توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
لیو گیج شده بود. مدتهاى طولانى، سوفى را از نجاتیافتگان دانسته بود، حالت پیروزمندانه صورتش، علاقه شوهرش به او روى صورتش نقش بسته بود. تلاش کرد تصویر سوفى خودش را کنار تصویر این زن مطرود بگذارد که هیچکس دوستش نداشت.
جهانى درد در نفس خسته و طولانى پیرمرد بود. لیو ناگهان از اینکه او را مجبور کرده دوباره این صحنه را ببیند احساس گناه کرد. گفت: «متأسفم.» و نمىدانست دیگر چه باید بگوید. حالا فهمیده بود که از اینجا چیزى دستگیرشان نخواهد شد. تعجبى نداشت که چرا پل مک کافرتى زحمت اینجا آمدن را به خودش نداده بود.
سکوت طولانى شد. مو پنهانى یک ماکارون خورد. وقتى لیو نگاهش را بالا آورد، فیلیپ بست به او زل زده بود. «از اینکه ما رو دیدید ممنونم، موسیو.» دستى به بازوى او زد. «برام سخته زنى رو که توصیف کردید به زنى که مىبینم ارتباط بدم. من... پرترهاش رو دارم. همیشه عاشقش بودم.»
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب دختری که رهایش کردی را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب دختری که رهایش کردی نوشته جوجو مویز ترجمه زهرا یعقوبیان توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی
لیو گیج شده بود. مدتهاى طولانى، سوفى را از نجاتیافتگان دانسته بود، حالت پیروزمندانه صورتش، علاقه شوهرش به او روى صورتش نقش بسته بود. تلاش کرد تصویر سوفى خودش را کنار تصویر این زن مطرود بگذارد که هیچکس دوستش نداشت.
جهانى درد در نفس خسته و طولانى پیرمرد بود. لیو ناگهان از اینکه او را مجبور کرده دوباره این صحنه را ببیند احساس گناه کرد. گفت: «متأسفم.» و نمىدانست دیگر چه باید بگوید. حالا فهمیده بود که از اینجا چیزى دستگیرشان نخواهد شد. تعجبى نداشت که چرا پل مک کافرتى زحمت اینجا آمدن را به خودش نداده بود.
سکوت طولانى شد. مو پنهانى یک ماکارون خورد. وقتى لیو نگاهش را بالا آورد، فیلیپ بست به او زل زده بود. «از اینکه ما رو دیدید ممنونم، موسیو.» دستى به بازوى او زد. «برام سخته زنى رو که توصیف کردید به زنى که مىبینم ارتباط بدم. من... پرترهاش رو دارم. همیشه عاشقش بودم.»