کتاب دختری که رهایش کردی

کتاب دختری که رهایش کردی نوشته جوجو مویز با ترجمه کتایون اسماعیلی, توسط انتشارات میلکان با موضوع ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات

داستانی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.

دیلی میل درباره این کتاب گفته است: «کتابی که نمی‌توانید زمین بگذارید.»

 دختری که رهایش کردی

در بخش از رمان می خوانید«بعد فهمیدم که همون‌جا می‌میرم و در حقیقت دیگه واقعاً برام مهم نبود. همه‌ی بدنم از درد گُر گرفته بود، پوستم از تب تیر می‌کشید، مفصل‌هام درد می‌کردن، و سرم سنگین بود. پارچه‌ی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، به‌سختی می‌تونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچه‌ی سرکش، گرفت و هل داد بیرون. این‌قدر لاغر و سبک شده بودم که تقریباً راحت پرت شدم.
صبح مه‌آلودی بود، ولی از همون فاصله می‌تونستم یه حفاظ سیم‌خاردار و یه در بزرگ ببینم. بالای اون در نوشته شده بود: «استروهن» می‌دونستم اون چیه. یه نگهبان دیگه ازم خواست همون‌جا بمونم و بعد به‌طرف کیوسک نگهبانی رفت. اون‌جا با هم صحبت کردن، بعد یکی‌شون به بیرون خم شد و به من نگاه کرد. اون‌ طرف ردیفی از آلونک‌های کارخونه بود. یه جای متروک بود با حال‌وهوای بدبختی که پوچی ازش می‌بارید. تو دو گوشه، دو برج دیده‌بانی با اتاقک قرار داشت و برای جلوگیری از فرار، اون جلو بود. اما اصلاً جای نگرانی نبود. می‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می‌سپری؟ یه‌جورایی بهت خوشامد می‌گه.»

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
375,000
٪15
318,750 تومان
توضیحات

کتاب دختری که رهایش کردی نوشته جوجو مویز با ترجمه کتایون اسماعیلی, توسط انتشارات میلکان با موضوع ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات

داستانی, داستان خارجی به چاپ رسیده است.

دیلی میل درباره این کتاب گفته است: «کتابی که نمی‌توانید زمین بگذارید.»

 دختری که رهایش کردی

در بخش از رمان می خوانید«بعد فهمیدم که همون‌جا می‌میرم و در حقیقت دیگه واقعاً برام مهم نبود. همه‌ی بدنم از درد گُر گرفته بود، پوستم از تب تیر می‌کشید، مفصل‌هام درد می‌کردن، و سرم سنگین بود. پارچه‌ی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، به‌سختی می‌تونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچه‌ی سرکش، گرفت و هل داد بیرون. این‌قدر لاغر و سبک شده بودم که تقریباً راحت پرت شدم.
صبح مه‌آلودی بود، ولی از همون فاصله می‌تونستم یه حفاظ سیم‌خاردار و یه در بزرگ ببینم. بالای اون در نوشته شده بود: «استروهن» می‌دونستم اون چیه. یه نگهبان دیگه ازم خواست همون‌جا بمونم و بعد به‌طرف کیوسک نگهبانی رفت. اون‌جا با هم صحبت کردن، بعد یکی‌شون به بیرون خم شد و به من نگاه کرد. اون‌ طرف ردیفی از آلونک‌های کارخونه بود. یه جای متروک بود با حال‌وهوای بدبختی که پوچی ازش می‌بارید. تو دو گوشه، دو برج دیده‌بانی با اتاقک قرار داشت و برای جلوگیری از فرار، اون جلو بود. اما اصلاً جای نگرانی نبود. می‌دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت می‌سپری؟ یه‌جورایی بهت خوشامد می‌گه.»

مشخصات
  • ناشر
    میلکان
  • نویسنده
    جوجو مویز
  • مترجم
    کتایون اسماعیلی
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1401
  • نوبت چاپ
    صد و پنجاه و شش
  • تعداد صفحات
    472
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
درباره نویسنده
جوجو مویز

جوجو مویز "Jojo Moyes" با نام کامل پائولین سارا جو مویس، درسال 1969 در میدستون متولد شد. او کودکی خود را عجیب معرفی کرده است. جوجو مویز بعد از این دوران، چند سال برای خبرگزاری‌های محلی کار کرد و بعدها به روزنامه‌ی ایندیپندنت پیوست.

اولین کتاب مویز سرپناه بارانی نام دارد

برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش