کتاب داعشی خاطرخواه

رمان داعشی خاطرخواه نوشته هاجر عبدالصمد با ترجمه ستار جلیل زاده، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان ملل, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.

 

بخشی از رمان داعشی خاطرخواه

داعشی خاطرخواه» نام رمانی به قلم هاجر عبدالصمد (-۱۹۸۹) است که ستار جلیل‌زاده آن را به فارسی برگردانده‌است. هاجر عبدالصمد، نویسنده‌ی مصری، متولد اکتبر ۱۹۸۹، فارغ‌التحصیل دانشکده‌ی حسابداری از دانشگاه المنصوره، چند سالی است که در عرصه‌ی نویسندگی قلم می‌زند. «داعشی خاطرخواه» (حبیبی داعشی) نخستین رمان اوست. قبل از نگارش این رمان، دو داستان کوتاه به نام‌های «پیراهن بلند سفید» (فستان الابیض) و «مرد غریبه» (الرجل الغریب) در کتاب «الوان» ویژه داستان کوتاه عرب در ۲۰۱۵ از ایشان چاپ شده‌بود. هاجر عبدالصمد در این رمان از جنایت‌های داعش به سبک و سیاق هنری و در قالب رمان پرده برمی‌دارد، و به روایت ماجرای دخترانی می‌پردازد که با سرخوردگی از ظلم و بیداد جامعه‌ی خود، در دام اندیشه‌های مسموم داعش گرفتار می‌شوند و زمانی به حقیقت ماجرا پی می‌برند که دیگر دیر شده و خود را در بند کسانی می‌بینند که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند و هریک دچار سرنوشتی خواندنی و عبرت‌آموز می‌شوند.

این رمان، جنایت‌های آشکار داعش را در سایه‌ی داستانی عاشقانه روایت می‌کند و برخی مسائل جامعه را از نگاه زنی مطلقه به چالش می‌کشد. این رمان، روایت ظلم و ستم در برخی از کشورهای عربی است، بیدادی که موجب شده تا جوانان‌شان در جهنم داعش گرفتار شوند. بخشی از داستان را می‌خوانید: ساعت‌ها گذشت و لیلی هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام داد. خوابید، تلویزیون تماشا کرد، چند صفحه‌ای از کتابی که سها برایش آورده بود خواند، اما مگر می‌شد عمر را از یاد برد... شروع به گریه کرد. باید بر اعصابش مسلط می‌شد تا بتواند از بیمارستان مرخص شود، زیرا دکتر به او هشدار داده بود اگر مراقب خودش نباشد او را مرخص نخواهد کرد.

لیلی چشمانش را بست و به یاد چهره‌ی عمر و خنده‌های پی‌درپی‌اش افتاد، یاد آن زمانی که شاد و سرحال بودند. ناگاه صدای در رشته‌ی افکارش را برید. لیلی گفت: «بفرمایید داخل...» ام‌سلمان وارد اتاق شد و کنار لیلی، که از دیدنش بهت‌زده شده بود، روی صندلی نشست. بله چهره‌اش را خوب به یاد می‌آورد. به‌رغم اینکه یکبار بیشتر او را ندیده بود، ولی حالا در کمال وقاحت لبخندزنان روبه‌رویش نشسته بود. لیلی چطور می‌توانست او را فراموش کند. کسی که طناب دار را دور گردنش انداخته بود!

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • ناموجود
ناموجود
توضیحات

رمان داعشی خاطرخواه نوشته هاجر عبدالصمد با ترجمه ستار جلیل زاده، توسط انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان ملل, ادبیات داستانی, داستان خارجی می باشد.

 

بخشی از رمان داعشی خاطرخواه

داعشی خاطرخواه» نام رمانی به قلم هاجر عبدالصمد (-۱۹۸۹) است که ستار جلیل‌زاده آن را به فارسی برگردانده‌است. هاجر عبدالصمد، نویسنده‌ی مصری، متولد اکتبر ۱۹۸۹، فارغ‌التحصیل دانشکده‌ی حسابداری از دانشگاه المنصوره، چند سالی است که در عرصه‌ی نویسندگی قلم می‌زند. «داعشی خاطرخواه» (حبیبی داعشی) نخستین رمان اوست. قبل از نگارش این رمان، دو داستان کوتاه به نام‌های «پیراهن بلند سفید» (فستان الابیض) و «مرد غریبه» (الرجل الغریب) در کتاب «الوان» ویژه داستان کوتاه عرب در ۲۰۱۵ از ایشان چاپ شده‌بود. هاجر عبدالصمد در این رمان از جنایت‌های داعش به سبک و سیاق هنری و در قالب رمان پرده برمی‌دارد، و به روایت ماجرای دخترانی می‌پردازد که با سرخوردگی از ظلم و بیداد جامعه‌ی خود، در دام اندیشه‌های مسموم داعش گرفتار می‌شوند و زمانی به حقیقت ماجرا پی می‌برند که دیگر دیر شده و خود را در بند کسانی می‌بینند که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند و هریک دچار سرنوشتی خواندنی و عبرت‌آموز می‌شوند.

این رمان، جنایت‌های آشکار داعش را در سایه‌ی داستانی عاشقانه روایت می‌کند و برخی مسائل جامعه را از نگاه زنی مطلقه به چالش می‌کشد. این رمان، روایت ظلم و ستم در برخی از کشورهای عربی است، بیدادی که موجب شده تا جوانان‌شان در جهنم داعش گرفتار شوند. بخشی از داستان را می‌خوانید: ساعت‌ها گذشت و لیلی هر کاری که از دستش برمی‌آمد انجام داد. خوابید، تلویزیون تماشا کرد، چند صفحه‌ای از کتابی که سها برایش آورده بود خواند، اما مگر می‌شد عمر را از یاد برد... شروع به گریه کرد. باید بر اعصابش مسلط می‌شد تا بتواند از بیمارستان مرخص شود، زیرا دکتر به او هشدار داده بود اگر مراقب خودش نباشد او را مرخص نخواهد کرد.

لیلی چشمانش را بست و به یاد چهره‌ی عمر و خنده‌های پی‌درپی‌اش افتاد، یاد آن زمانی که شاد و سرحال بودند. ناگاه صدای در رشته‌ی افکارش را برید. لیلی گفت: «بفرمایید داخل...» ام‌سلمان وارد اتاق شد و کنار لیلی، که از دیدنش بهت‌زده شده بود، روی صندلی نشست. بله چهره‌اش را خوب به یاد می‌آورد. به‌رغم اینکه یکبار بیشتر او را ندیده بود، ولی حالا در کمال وقاحت لبخندزنان روبه‌رویش نشسته بود. لیلی چطور می‌توانست او را فراموش کند. کسی که طناب دار را دور گردنش انداخته بود!

مشخصات
  • ناشر
    کوله پشتی
  • نویسنده
    هاجر عبدالصمد
  • مترجم
    ستار جلیل زاده
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1397
  • نوبت چاپ
    دوم
  • تعداد صفحات
    200
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش