کتاب خرپژوهی نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات طنز، شعر فارسی
کتاب خر پژوهی مجموعه اشعار طنز ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز ایرانی است. او با اسمهای مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننهقمر، کلثومننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدل و... در نشریاتی مانند نشریات موسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران و... طنز نوشتهاست. خرپژوهی مجموعه پژوهشهای مرحوم زرویی درباره «خر» در ادبیات منظوم و منثور فارسی است. زرویی در این کتاب تمامی اشعار و متنهایی که به کلمه «خر» در آن اشاره شده است را گردآوری کرده است. این کتاب به تمامی پژوهشگران، دانشجویان و دوستداران ادبیات توصیه می شود که حتما خوانده شود.
گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
ژندهای پوشید، میشد پیرِ راه
ناگهان او را بدید آن پادشاه
گفت من بِه یا تو، هان ای ژندهپوش
پیر گفت ای بیخبر، تن زن خموش
گرچه ما را خود ستودن راه نیست
کان که او خود را ستود آگاه نیست
لیک چون شد واجبم، چون من یکی
به ز چون تو صد هزاران، بیشکی
زانکه جانت روی دین نشناختست
نفس تو از تو خری بر ساختست
وانگهی بر تو نشسته ای امیر
تو شده در زیر بار او اسیر
بر سرت افسار کرده روز و شب
تو به امر او فتاده در طلب
هرچه فرماید تو را، ای هیچکس
کام و ناکام آن توانی کرد و بس
کتاب خرپژوهی نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات طنز، شعر فارسی
کتاب خر پژوهی مجموعه اشعار طنز ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر، پژوهشگر و طنزپرداز ایرانی است. او با اسمهای مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننهقمر، کلثومننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدل و... در نشریاتی مانند نشریات موسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران و... طنز نوشتهاست. خرپژوهی مجموعه پژوهشهای مرحوم زرویی درباره «خر» در ادبیات منظوم و منثور فارسی است. زرویی در این کتاب تمامی اشعار و متنهایی که به کلمه «خر» در آن اشاره شده است را گردآوری کرده است. این کتاب به تمامی پژوهشگران، دانشجویان و دوستداران ادبیات توصیه می شود که حتما خوانده شود.
گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
ژندهای پوشید، میشد پیرِ راه
ناگهان او را بدید آن پادشاه
گفت من بِه یا تو، هان ای ژندهپوش
پیر گفت ای بیخبر، تن زن خموش
گرچه ما را خود ستودن راه نیست
کان که او خود را ستود آگاه نیست
لیک چون شد واجبم، چون من یکی
به ز چون تو صد هزاران، بیشکی
زانکه جانت روی دین نشناختست
نفس تو از تو خری بر ساختست
وانگهی بر تو نشسته ای امیر
تو شده در زیر بار او اسیر
بر سرت افسار کرده روز و شب
تو به امر او فتاده در طلب
هرچه فرماید تو را، ای هیچکس
کام و ناکام آن توانی کرد و بس