رمان خداحافظ گاری کوپر نوشته رومن گاری با ترجمه سروش حبیبی, توسط انتشارات نیلوفربه چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
این رمان یک رمان معمولی بشمار نمی رود؛ بلکه میتوان آن را اثری همزمان سیاسی و فلسفی دانست. شخصیت اصلی این داستان لنی جوان 21سالهای است که برای فرار از جنگ ویتنام به سوئیس و خانهی دوست روشنفکرش باگ در کوههای آلپ میگریزد؛ خانهای که پناهگاه جوانهای دلزده از تمدن شده است. آدمهایی که میخواهند از جهان پر از سیاستورزی، تبعیض و ریاکاری دور باشند. بیشتر این جوانها هم آمریکایی هستند. شاید به تعبیر لنی «وقتی آدم کشوری به این بزرگی و نیرومندی پشت سر دارد، راهی جز فرار برایش نمیماند.» لنی شخصیت جالبی دارد. او عاشق اسکی است و اعتقاد دارد قوانین زندگی فقط در ارتفاع بالاتر از 2000 متر قابلقبولاند. برخی شخصیت لنی را شبیه شخصیتهای چیناسکی، فردینان و هولدن در آثار بوکفسکی، سلین و سلینجر میدانند؛ چون او هم مانند این شخصیتها خود را در تعاریف و قالبهای کلیشهای جامعه جای نمیدهد.
«در اوایل تابستان، که برف بساط خود را جمع میکرد و سروکلهی همه جور آدمهای عجیب و غریب پیدا میشد به خانهی باگ میآمد. دو تا از بچههای دورف او را بالا میسراندند. پلیس دورف عمیقا از ما بیزار بود و به کوچکترین بهانه همهمان را از دهکده بیرون میکرد. چند بار خانه را بازرسی کرده بودند. دنبال ال ـ اس ـ دی و شاهدانه و از این جور چیزها میگشتند. اما بچهها این چیزها را آن پایینها پیش پاپا جان و مامان جانشان گذاشته بودند و مدتها بود دست از پا خطا نمیکردند.»
رمان خداحافظ گاری کوپر نوشته رومن گاری با ترجمه سروش حبیبی, توسط انتشارات نیلوفربه چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی
این رمان یک رمان معمولی بشمار نمی رود؛ بلکه میتوان آن را اثری همزمان سیاسی و فلسفی دانست. شخصیت اصلی این داستان لنی جوان 21سالهای است که برای فرار از جنگ ویتنام به سوئیس و خانهی دوست روشنفکرش باگ در کوههای آلپ میگریزد؛ خانهای که پناهگاه جوانهای دلزده از تمدن شده است. آدمهایی که میخواهند از جهان پر از سیاستورزی، تبعیض و ریاکاری دور باشند. بیشتر این جوانها هم آمریکایی هستند. شاید به تعبیر لنی «وقتی آدم کشوری به این بزرگی و نیرومندی پشت سر دارد، راهی جز فرار برایش نمیماند.» لنی شخصیت جالبی دارد. او عاشق اسکی است و اعتقاد دارد قوانین زندگی فقط در ارتفاع بالاتر از 2000 متر قابلقبولاند. برخی شخصیت لنی را شبیه شخصیتهای چیناسکی، فردینان و هولدن در آثار بوکفسکی، سلین و سلینجر میدانند؛ چون او هم مانند این شخصیتها خود را در تعاریف و قالبهای کلیشهای جامعه جای نمیدهد.
«در اوایل تابستان، که برف بساط خود را جمع میکرد و سروکلهی همه جور آدمهای عجیب و غریب پیدا میشد به خانهی باگ میآمد. دو تا از بچههای دورف او را بالا میسراندند. پلیس دورف عمیقا از ما بیزار بود و به کوچکترین بهانه همهمان را از دهکده بیرون میکرد. چند بار خانه را بازرسی کرده بودند. دنبال ال ـ اس ـ دی و شاهدانه و از این جور چیزها میگشتند. اما بچهها این چیزها را آن پایینها پیش پاپا جان و مامان جانشان گذاشته بودند و مدتها بود دست از پا خطا نمیکردند.»