کتاب خانه خاموش نوشته اورهان پاموک با ترجمه مرضیه خسروی، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی، ادبیات ترکیه می باشد.
نخستین رمان پاموک آقای جودت و پسران را در ۱۹۸۲ نوشت که چند جایزه ادبی نصیبش کرد. خانه خاموش دومین رمان وی می باشد که موفق شد جایزه ادبی نصیب خود کند. در سالهای اخیر پاموک تقریبا تمام جوایز مهم ادبی را در جهان کسب کرده است که مهمترین آن در سال ۲۰۰۶ جایزه ادبی نوبل است که به او تعلق گرفت.
آخرین اثر مهم پاموک در زمینه داستان نویسی «موزه معصومیت» است که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیده است.
بخشی از رمان
گفتم: «غذا حاضر است خانم بزرگ، بفرمائید سر میز.» چیزی نگفت، همانطور ایستاده به عصایش تکیه داده بود. به سمتش رفتم و تا کنار میز همراهیاش کردم. زیر لب غرولند میکرد. به آشپزخانه رفتم، همراه با ظرف غذا برگشته و جلویش گذاشتم. نگاهی انداخت اما دست به غذا نبرد. مانده بودم قضیه از چه قرار است که ناگهان متوجه شدم؛ دستمال سفرهاش را در حالی که کنار گوشهای بزرگش خم شده بودم، به گردنش بستم.
گفت: «ببینم امشب چی درست کردی؟»
گفتم: «بادمجون شکم پر، همونی که دیشب خواسته بودید.»
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب خانه خاموش را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب خانه خاموش نوشته اورهان پاموک با ترجمه مرضیه خسروی، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی، ادبیات داستانی, داستان خارجی، ادبیات ترکیه می باشد.
نخستین رمان پاموک آقای جودت و پسران را در ۱۹۸۲ نوشت که چند جایزه ادبی نصیبش کرد. خانه خاموش دومین رمان وی می باشد که موفق شد جایزه ادبی نصیب خود کند. در سالهای اخیر پاموک تقریبا تمام جوایز مهم ادبی را در جهان کسب کرده است که مهمترین آن در سال ۲۰۰۶ جایزه ادبی نوبل است که به او تعلق گرفت.
آخرین اثر مهم پاموک در زمینه داستان نویسی «موزه معصومیت» است که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیده است.
بخشی از رمان
گفتم: «غذا حاضر است خانم بزرگ، بفرمائید سر میز.» چیزی نگفت، همانطور ایستاده به عصایش تکیه داده بود. به سمتش رفتم و تا کنار میز همراهیاش کردم. زیر لب غرولند میکرد. به آشپزخانه رفتم، همراه با ظرف غذا برگشته و جلویش گذاشتم. نگاهی انداخت اما دست به غذا نبرد. مانده بودم قضیه از چه قرار است که ناگهان متوجه شدم؛ دستمال سفرهاش را در حالی که کنار گوشهای بزرگش خم شده بودم، به گردنش بستم.
گفت: «ببینم امشب چی درست کردی؟»
گفتم: «بادمجون شکم پر، همونی که دیشب خواسته بودید.»