کتاب حلبی نوشته یاشار کمال با ترجمه پری اشتری, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی، داستان های ترکی استانبولی میباشد
حلبی بعد از "اینجه ممد" دومین اثر یاشار کمال می باشد که به زبان های مختلف ترجمه شده است. ماجرای حلبی به وقایع سیاسی و اجتماعی ترکیه در دهه های هفتاد و هشتاد را روایت می کند، که هم سرآغاز تحول است و هم در ادامه جنگ قدرت. گرچه سیاستمداران جوان بر سر کار آمده اند، جناح های چپ و راست افراطی هنوز در کشاکش اند و شکاف طبقاتی بیداد می کند.
حلبی درباره داستان بخشداری جوان و تحصیلکرده است که می خواهد وضعیت اسفناک قصبه را سامان دهد، اما نیت خیر او با منافع ملاكان جمع پذیر نیست و از همه بدتر، ستمدیده که رهایی خود را آرزو می کند و فریاد می کشد عملا خاموش است…
سه ماه است که قصبه بخشدار ندارد. رسول افندیِ میرزا بنویس جانشین بخشدار شده است. او هم بود و نبودش فرق چندانی ندارد… مرد پیر و بیچاره ای که از سایه خودش می ترسد و کاری هم از دستش برنمی آید. ماه نیسان هم از راه رسید. مراجعات برای دریافت مجوز شالیکاری شروع شده است. فصل نقشه کشی مزارع، کرایه کردن زمین، دعوا بر سر آب، داد و ستد، موسم رکب زدن و رکب خوردن، همه با هم فرا رسیده است. اما هنوز قصبه بخشدار ندارد. نماینده بخشدار، رسول افندی هم می گوید: «من در شالیکاری دخالت نمی کنم. حتی اگه بدونم والی من رو از کار بیکار می کنه، دخالت نمی کنم. نمی کنم که نمی کنم.» و چیز دیگری نمی گوید.
کتاب حلبی نوشته یاشار کمال با ترجمه پری اشتری, توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب شامل ادبیات ملل, رمان خارجی, ادبیات داستانی, داستان خارجی، داستان های ترکی استانبولی میباشد
حلبی بعد از "اینجه ممد" دومین اثر یاشار کمال می باشد که به زبان های مختلف ترجمه شده است. ماجرای حلبی به وقایع سیاسی و اجتماعی ترکیه در دهه های هفتاد و هشتاد را روایت می کند، که هم سرآغاز تحول است و هم در ادامه جنگ قدرت. گرچه سیاستمداران جوان بر سر کار آمده اند، جناح های چپ و راست افراطی هنوز در کشاکش اند و شکاف طبقاتی بیداد می کند.
حلبی درباره داستان بخشداری جوان و تحصیلکرده است که می خواهد وضعیت اسفناک قصبه را سامان دهد، اما نیت خیر او با منافع ملاكان جمع پذیر نیست و از همه بدتر، ستمدیده که رهایی خود را آرزو می کند و فریاد می کشد عملا خاموش است…
سه ماه است که قصبه بخشدار ندارد. رسول افندیِ میرزا بنویس جانشین بخشدار شده است. او هم بود و نبودش فرق چندانی ندارد… مرد پیر و بیچاره ای که از سایه خودش می ترسد و کاری هم از دستش برنمی آید. ماه نیسان هم از راه رسید. مراجعات برای دریافت مجوز شالیکاری شروع شده است. فصل نقشه کشی مزارع، کرایه کردن زمین، دعوا بر سر آب، داد و ستد، موسم رکب زدن و رکب خوردن، همه با هم فرا رسیده است. اما هنوز قصبه بخشدار ندارد. نماینده بخشدار، رسول افندی هم می گوید: «من در شالیکاری دخالت نمی کنم. حتی اگه بدونم والی من رو از کار بیکار می کنه، دخالت نمی کنم. نمی کنم که نمی کنم.» و چیز دیگری نمی گوید.