کتاب جاسوس

کتاب جاسوس نوشته پائولو کوئیلو ترجمه سمیرا بیات توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب:ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

دلم می‌خواست همه‌چیز را بداند. او هم همان‌جا نشست و در سکوت به حرف‌هایم گوش داد. درنهایت به این نتیجه رسیدیم که من به‌ هیچ‌وجه آنچه فکر می‌کردم نبودم. احساس می‌کردم در گودالی سیاه غرق شده‌ام و ناگهان در آن حال که زخم‌ها و جراحاتم را دیدم، احساس کردم قوی‌تر شده‌ام.

اشک‌هایم از چشمانم جاری نمی‌شد بلکه از جایی عمیق‌تر و تیره‌تر، از جایی در قلبم، جاری می‌شد.

اشک‌هایم برایم داستانی را تعریف می‌کردند که حتی نمی‌توانستم آن را بفهمم. من سوار بر قایقی بودم که در تاریکی از مسیری عبور می‌کرد، جایی دور از افق‌،‌ اما در آن تاریکی پرتوهای نور فانوس دریایی مرا به خشکی هدایت می‌کرد. می‌دانستم خشکی کجاست، فقط کافی بود دریای خروشان را بگذرانم، فقط کافی بود دیر نکنم و به موقع به ساحل برسم. قبلاً هرگز این اتفاق برایم نیفتاده بود. فکر می‌کردم حرف زدن دربارۀ آنچه روحم را می‌آزارد، باعث می‌شود احساس ضعف و ناتوانی کنم اما حالا کاملاً برعکس شده بود، اشک‌هایم مرا التیام می‌داد. من اشک می‌ریختم و ماسه‌ها را در مشتم می‌فشردم. دست‌هایم زخمی شده بود اما من دردی را احساس نمی‌کردم. داشتم شفا می‌یافتم. حالا می‌فهمیدم چرا کاتولیک‌ها اعتراف می‌کنند. با اینکه می‌دانند کشیش از گناهشان مطلع می‌شود ولی برای‌شان مهم نیست.

مهم این است که زخم‌هایمان را برای تطهیر رو به آفتاب باز کنیم و سپس بگذاریم باران آن‌ها را بشوید. این کاری بود که من داشتم انجام می‌دادم. برای مردی که هیچ صمیمیتی با او نداشتم اعتراف می‌کردم، شاید همین غریبه بودن دلیل اصلی راحت حرف زدن من بود. مدت زیادی آنجا ماندیم. بعد از آنکه هق‌هق گریه‌ام تمام شد و صدای امواج دریا آرامم کرد، استراک با محبت مرا بغل کرد و گفت، آخرین قطار پاریس به زودی ایستگاه را ترک می‌کند و ما باید عجله کنیم.

  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
148,000
٪65
51,800 تومان
توضیحات

کتاب جاسوس نوشته پائولو کوئیلو ترجمه سمیرا بیات توسط انتشارات نیک فرجام به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب:ادبیات، ادبیات داستانی، رمان

دلم می‌خواست همه‌چیز را بداند. او هم همان‌جا نشست و در سکوت به حرف‌هایم گوش داد. درنهایت به این نتیجه رسیدیم که من به‌ هیچ‌وجه آنچه فکر می‌کردم نبودم. احساس می‌کردم در گودالی سیاه غرق شده‌ام و ناگهان در آن حال که زخم‌ها و جراحاتم را دیدم، احساس کردم قوی‌تر شده‌ام.

اشک‌هایم از چشمانم جاری نمی‌شد بلکه از جایی عمیق‌تر و تیره‌تر، از جایی در قلبم، جاری می‌شد.

اشک‌هایم برایم داستانی را تعریف می‌کردند که حتی نمی‌توانستم آن را بفهمم. من سوار بر قایقی بودم که در تاریکی از مسیری عبور می‌کرد، جایی دور از افق‌،‌ اما در آن تاریکی پرتوهای نور فانوس دریایی مرا به خشکی هدایت می‌کرد. می‌دانستم خشکی کجاست، فقط کافی بود دریای خروشان را بگذرانم، فقط کافی بود دیر نکنم و به موقع به ساحل برسم. قبلاً هرگز این اتفاق برایم نیفتاده بود. فکر می‌کردم حرف زدن دربارۀ آنچه روحم را می‌آزارد، باعث می‌شود احساس ضعف و ناتوانی کنم اما حالا کاملاً برعکس شده بود، اشک‌هایم مرا التیام می‌داد. من اشک می‌ریختم و ماسه‌ها را در مشتم می‌فشردم. دست‌هایم زخمی شده بود اما من دردی را احساس نمی‌کردم. داشتم شفا می‌یافتم. حالا می‌فهمیدم چرا کاتولیک‌ها اعتراف می‌کنند. با اینکه می‌دانند کشیش از گناهشان مطلع می‌شود ولی برای‌شان مهم نیست.

مهم این است که زخم‌هایمان را برای تطهیر رو به آفتاب باز کنیم و سپس بگذاریم باران آن‌ها را بشوید. این کاری بود که من داشتم انجام می‌دادم. برای مردی که هیچ صمیمیتی با او نداشتم اعتراف می‌کردم، شاید همین غریبه بودن دلیل اصلی راحت حرف زدن من بود. مدت زیادی آنجا ماندیم. بعد از آنکه هق‌هق گریه‌ام تمام شد و صدای امواج دریا آرامم کرد، استراک با محبت مرا بغل کرد و گفت، آخرین قطار پاریس به زودی ایستگاه را ترک می‌کند و ما باید عجله کنیم.

مشخصات
  • ناشر
    نیک فرجام/ ایرمان
  • نویسنده
    پائولو کوئیلو
  • مترجم
    سمیرا بیات
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1402
  • نوبت چاپ
    سوم
  • تعداد صفحات
    112
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش