کتاب تنهایی در انجمن نوابغ و احمق ها نوشته ونداد جلیلی، توسط انتشارات هیلا به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات, ادبیات داستانی ایرانی, رمان ایرانی
دراین فکرم که باید سفری به تهران بروم، وسایلم را بیاورم و پول رهن انبار را بگیرم،لازمم خواهدشد.
بعد برمی گردم، یعنی ذهننم برمیگردد و گذشته را دوره می کند.یاد خانم مهندس پارسی گو می افتم و یاد زنم، که حالا دیگر حتما باید بگویم زن سابقم.
از سمت غربی پل خارج میشویم. بهتر میدانم الآن بیشتر از این با او نباشم تا بتواند در تنهایی فکر کند. او به راه سمت چپ میرود و من به راه سمت راست. در این فکرم که باید سفری به تهران بروم، وسایلم را بیاورم و پول رهن انبار را بگیرم، لازمم خواهد شد. بعد برمیگردم، یعنی ذهنم برمیگردد و گذشته را دوره میکند. یاد خانم مهندس پارسیگو میافتم و یاد زنم، که حالا دیگر حتماً باید بگویم زن سابقم. با خودم میگویم واقعاً من بعدِ چند سال زندگی با زن سابقم و چند سال جدایی چقدر او را شناختهام؟ آیا همیشه مشکل یا دستکم بخشی مهم از مشکل از خود من نبوده است؟ آیا همیشه میدانستهام چه میخواهم؟ آیا همیشه آنچه خواستهام خواسته خودم بوده یا شرایط و جو عمومی به من تحمیل کرده است؟
چرا خرید از آژانس کتاب؟
خرید از آژانس کتاب به شما این اطمینان را میدهد که نسخه اصلی و بهروز کتاب تنهایی در انجمن نوابغ و احمق ها را دریافت خواهید کرد. ما با ارائه خدمات سریع، ارسال امن و قیمت مناسب، تجربه خریدی آسان و مطمئن را برای شما فراهم میآوریم.
برای خرید این کتاب و مشاهده کتابهای دیگر، به فروشگاه آنلاین آژانس کتاب مراجعه کنید.
کتاب تنهایی در انجمن نوابغ و احمق ها نوشته ونداد جلیلی، توسط انتشارات هیلا به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: زبان و ادبیات, ادبیات داستانی ایرانی, رمان ایرانی
دراین فکرم که باید سفری به تهران بروم، وسایلم را بیاورم و پول رهن انبار را بگیرم،لازمم خواهدشد.
بعد برمی گردم، یعنی ذهننم برمیگردد و گذشته را دوره می کند.یاد خانم مهندس پارسی گو می افتم و یاد زنم، که حالا دیگر حتما باید بگویم زن سابقم.
از سمت غربی پل خارج میشویم. بهتر میدانم الآن بیشتر از این با او نباشم تا بتواند در تنهایی فکر کند. او به راه سمت چپ میرود و من به راه سمت راست. در این فکرم که باید سفری به تهران بروم، وسایلم را بیاورم و پول رهن انبار را بگیرم، لازمم خواهد شد. بعد برمیگردم، یعنی ذهنم برمیگردد و گذشته را دوره میکند. یاد خانم مهندس پارسیگو میافتم و یاد زنم، که حالا دیگر حتماً باید بگویم زن سابقم. با خودم میگویم واقعاً من بعدِ چند سال زندگی با زن سابقم و چند سال جدایی چقدر او را شناختهام؟ آیا همیشه مشکل یا دستکم بخشی مهم از مشکل از خود من نبوده است؟ آیا همیشه میدانستهام چه میخواهم؟ آیا همیشه آنچه خواستهام خواسته خودم بوده یا شرایط و جو عمومی به من تحمیل کرده است؟