کتاب بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم

کتاب بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، مجموعه مقالات، ادبیات طنز

کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم، مجموعه ای از مقالات داستانی اثر دیوید سداریس است. این کتاب، اثری هیجان انگیز از نقطه نظر منحصر به فرد دیوید سداریس است که مخاطبین را با خود به سفری عجیب و مهیج به دور دنیا می برد. از مشکلات دندانپزشکی در فرانسه و شکل عجیب دستشویی های پکن گرفته تا عادات غذایی پرنده ای کمیاب در استرالیا و طبیعت منحصر به فرد کارولینای شمالی، مخاطب با تجربه های لذت بخش و خنده دار گردشگری کنجکاو آشنا می شود. کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم، اثری مبتکرانه و بسیار خواندنی است که ماجراهای شگفت انگیزش مطمئناً تا مدت ها در ذهن خوانندگان باقی خواهد ماند.

بخشی از متن کتاب

 اتصال کوتاهی بین مغز و زبان من برقرار است، به همین خاطر جمله ی «نمی خوام ریخت هیچ کدومتون رو ببینم» به شکل «خب، شاید. حتما. فکر کنم می فهمم چی میگی» بیرون می آید.  در ابتدا، زمخت بودن زبان آلمانی ناراحتم کرد. وقتی کسی یک تکه کیک سفارش می داد، انگار که داشت واقعا دستور می داد و می گفت: «کیک رو ببر و با صورت روی زمین دراز بکش.»  آیفون 2 به آیفون 3 رسید، اما من آیفون 4 یا پنج را نگرفتم چون دارم برای آیفون 7 صبر می کنم که از منبع موثقی شنیده ام می شود از آن به عنوان یک شوکر هم استفاده کرد. این یعنی می توانم یک وسیله کمتر همراه داشته باشم. 

همیشه به خودم می‌گفتم وقتی پنجاه سالم شود اپرا را کشف می‌کنم، نه همین‌جور سرسری، با تمام وجود: اسم آهنگ‌سازها را حفظ می‌کنم، ایتالیایی یاد می‌گیرم و شاید حتا یک شنل بخرم. به‌نظرم اپرا چیزی بود که فقط یک آدم مسن جذبش می‌شود، برای همین این‌قدر عقبش انداختم. بعد پنجاه سالم شد و به جای اپرا شنا را کشف کردم. یا شاید بهتر است بگویم دوباره کشف کردم. از ده‌سالگی شنا بلد بودم، توی باشگاه رالی کلاس می‌رفتم. یک جای بهتر هم بود، باشگاه کارولینا، ولی بعید می‌دانم یانکی‌ها را راه می‌دادند. اگر حافظه‌ام درست یاری کند جهودها را هم راه نمی‌دادند. تنها سیاه‌پوستانی که به یاد می‌آورم خدمه بودند و همه، حتا بچه‌ها، به اسم کوچک صدای‌شان می‌کردند. به کسی که پشت پیشخان ایستاده بود به جای آیزاک می‌گفتیم آیک و من با یازده سال سن، آقای سداریس بودم.
 باشگاهِ بهتر بر مبنای این شعار بنیان گذاشته شده بود که رالی مهم است، این‌که خانواده‌های قدیمی‌اش بهترین هستند و به جایی احتیاج دارند که بتوانند از معاشرت هم لذت ببرند بی‌این‌که کسی پنجول‌شان بکشد. اگر این ایده به‌نظرمان خنده‌دار نمی‌آمد در باشگاه‌مان احساس بدبختی می‌کردیم. البته این را هم به آدم می‌گفت: ببین با مزخرف بودن چه‌قدر پول صرفه‌جویی کردی!
  • روش های ارسال
  •    پیک تهران
  •    پیک سریع تهران
  •    پست پیشتاز
  •    تیباکس
  •    ویژه
  • موجود در انبار
175,000
٪12
154,000 تومان
توضیحات

کتاب بیا با جغدها درباره ی دیابت تحقیق کنیم نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.

موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، مجموعه مقالات، ادبیات طنز

کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم، مجموعه ای از مقالات داستانی اثر دیوید سداریس است. این کتاب، اثری هیجان انگیز از نقطه نظر منحصر به فرد دیوید سداریس است که مخاطبین را با خود به سفری عجیب و مهیج به دور دنیا می برد. از مشکلات دندانپزشکی در فرانسه و شکل عجیب دستشویی های پکن گرفته تا عادات غذایی پرنده ای کمیاب در استرالیا و طبیعت منحصر به فرد کارولینای شمالی، مخاطب با تجربه های لذت بخش و خنده دار گردشگری کنجکاو آشنا می شود. کتاب بیا با جغدها درباره‌ی دیابت تحقیق کنیم، اثری مبتکرانه و بسیار خواندنی است که ماجراهای شگفت انگیزش مطمئناً تا مدت ها در ذهن خوانندگان باقی خواهد ماند.

بخشی از متن کتاب

 اتصال کوتاهی بین مغز و زبان من برقرار است، به همین خاطر جمله ی «نمی خوام ریخت هیچ کدومتون رو ببینم» به شکل «خب، شاید. حتما. فکر کنم می فهمم چی میگی» بیرون می آید.  در ابتدا، زمخت بودن زبان آلمانی ناراحتم کرد. وقتی کسی یک تکه کیک سفارش می داد، انگار که داشت واقعا دستور می داد و می گفت: «کیک رو ببر و با صورت روی زمین دراز بکش.»  آیفون 2 به آیفون 3 رسید، اما من آیفون 4 یا پنج را نگرفتم چون دارم برای آیفون 7 صبر می کنم که از منبع موثقی شنیده ام می شود از آن به عنوان یک شوکر هم استفاده کرد. این یعنی می توانم یک وسیله کمتر همراه داشته باشم. 

همیشه به خودم می‌گفتم وقتی پنجاه سالم شود اپرا را کشف می‌کنم، نه همین‌جور سرسری، با تمام وجود: اسم آهنگ‌سازها را حفظ می‌کنم، ایتالیایی یاد می‌گیرم و شاید حتا یک شنل بخرم. به‌نظرم اپرا چیزی بود که فقط یک آدم مسن جذبش می‌شود، برای همین این‌قدر عقبش انداختم. بعد پنجاه سالم شد و به جای اپرا شنا را کشف کردم. یا شاید بهتر است بگویم دوباره کشف کردم. از ده‌سالگی شنا بلد بودم، توی باشگاه رالی کلاس می‌رفتم. یک جای بهتر هم بود، باشگاه کارولینا، ولی بعید می‌دانم یانکی‌ها را راه می‌دادند. اگر حافظه‌ام درست یاری کند جهودها را هم راه نمی‌دادند. تنها سیاه‌پوستانی که به یاد می‌آورم خدمه بودند و همه، حتا بچه‌ها، به اسم کوچک صدای‌شان می‌کردند. به کسی که پشت پیشخان ایستاده بود به جای آیزاک می‌گفتیم آیک و من با یازده سال سن، آقای سداریس بودم.
 باشگاهِ بهتر بر مبنای این شعار بنیان گذاشته شده بود که رالی مهم است، این‌که خانواده‌های قدیمی‌اش بهترین هستند و به جایی احتیاج دارند که بتوانند از معاشرت هم لذت ببرند بی‌این‌که کسی پنجول‌شان بکشد. اگر این ایده به‌نظرمان خنده‌دار نمی‌آمد در باشگاه‌مان احساس بدبختی می‌کردیم. البته این را هم به آدم می‌گفت: ببین با مزخرف بودن چه‌قدر پول صرفه‌جویی کردی!
مشخصات
  • ناشر
    چشمه
  • نویسنده
    دیوید سداریس
  • مترجم
    پیمان خاکسار
  • قطع کتاب
    رقعی
  • نوع جلد
    شومیز
  • سال چاپ
    1399
  • نوبت چاپ
    هفتم
  • تعداد صفحات
    183
نظرات کاربران
    هیچ دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است!
برگشت به بالا
0216640800© کلیه حقوق این سایت محفوظ و متعلق به فروشگاه آژانس کتاب است.02166408000 طراحی سایت و سئو : توسط نونگار پردازش