کتاب بوف کور نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
موضوع: ادبیات, رمان ایرانی, ادبیات داستانی ایرانی
بوف کور، صادق هدایت؛ این عبارات چیزی نیستند که به این راحتی بشود درباره شان اظهار نظر کرد. حتی اگر بسیاری از آثار هدایت را و همچنین بوف کور را هر کدام چندین بار خوانده باشیم. تنها تجربه ای از خودم که می توانم به شما خوانندگان عزیز منتقل کنم این است که برای اینکه با درک بهتری این کتاب را بخوانید و لذت بیشتری از آن ببرید قبل از خواندن آن چند اثر دیگر از جمله مجموعه داستانهای کوتاه نویسنده را بخوانید.
کتاب بوف کور را می توان برجسته ترین اثر هدایت دانست که به زبانهای مختلف ترجمه شده و توسط منتقدان و نویسندگان ایرانی و خارجی تحسین شده است. درباره ی زمان نگارش این کتاب تاریخهای بسیاری گفته شده ولی بیشترین روایات حاکی از این است که هدایت، بوف کور را در سال 1309 و قبل از سفر به هندوستان نوشته است و با خود به آنجا برده و در آنجا پنجاه نسخه چاپ کرده است.
داستان بوف کور که از زبان یک راوی اول شخص روایت می شود که به دو بخش تقریبا مجزا از نظر زمانی و مکانی تقسیم می شود. در بخش اول داستان راوی یک نقاش منزوی است که در کلبه ای خارج از شهر زندگی می کند و از طریق نقاشی روی کوزه ی سفالی امرار معاش می کند. اما او همیشه فقط یک طرح روی کوزه می کشد و آن زنی است با لباس سیاه که در مقابل پیرمردی که زیر سروی نشسته، زانو زده و می خواهد نیلوفر آبی ای که در دست دارد را به آن پیرمرد تقدیم کند و بین آن زن و پیرمرد جویی جریان دارد. پس از چندی راوی از سوراخ رف پستوی خانه اش (که قبلا اصلا وجود نداشته) صحنه ای را می بیند که او را از خود بیخود می کند….
در قسمت دوم داستان راوی که انگار همان شخص داستان اول است در بعدی دیگر از زمان-مکان، حال و روز خوشی ندارد. او مردم عادی را رجاله می خواند و در جایی در توضیح آنها می گوید: «عشق برای همه ی رجاله ها یک هرزگی و یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیکی که در عالم مستی و هشیاری تکرار می کنند پیدا کرد». راوی همسری نیز دارد (که او را لکاته می خواند) که به او توجهی نمی کند و راوی معتقد است همسرش به وی خیانت می کند. این بخش از داستان با توصیفات راوی از لکاته و پرستارش و رفتارهای رجاله ها ادامه دارد ….
کتاب بوف کور نوشته صادق هدایت, توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.
موضوع: ادبیات, رمان ایرانی, ادبیات داستانی ایرانی
بوف کور، صادق هدایت؛ این عبارات چیزی نیستند که به این راحتی بشود درباره شان اظهار نظر کرد. حتی اگر بسیاری از آثار هدایت را و همچنین بوف کور را هر کدام چندین بار خوانده باشیم. تنها تجربه ای از خودم که می توانم به شما خوانندگان عزیز منتقل کنم این است که برای اینکه با درک بهتری این کتاب را بخوانید و لذت بیشتری از آن ببرید قبل از خواندن آن چند اثر دیگر از جمله مجموعه داستانهای کوتاه نویسنده را بخوانید.
کتاب بوف کور را می توان برجسته ترین اثر هدایت دانست که به زبانهای مختلف ترجمه شده و توسط منتقدان و نویسندگان ایرانی و خارجی تحسین شده است. درباره ی زمان نگارش این کتاب تاریخهای بسیاری گفته شده ولی بیشترین روایات حاکی از این است که هدایت، بوف کور را در سال 1309 و قبل از سفر به هندوستان نوشته است و با خود به آنجا برده و در آنجا پنجاه نسخه چاپ کرده است.
داستان بوف کور که از زبان یک راوی اول شخص روایت می شود که به دو بخش تقریبا مجزا از نظر زمانی و مکانی تقسیم می شود. در بخش اول داستان راوی یک نقاش منزوی است که در کلبه ای خارج از شهر زندگی می کند و از طریق نقاشی روی کوزه ی سفالی امرار معاش می کند. اما او همیشه فقط یک طرح روی کوزه می کشد و آن زنی است با لباس سیاه که در مقابل پیرمردی که زیر سروی نشسته، زانو زده و می خواهد نیلوفر آبی ای که در دست دارد را به آن پیرمرد تقدیم کند و بین آن زن و پیرمرد جویی جریان دارد. پس از چندی راوی از سوراخ رف پستوی خانه اش (که قبلا اصلا وجود نداشته) صحنه ای را می بیند که او را از خود بیخود می کند….
در قسمت دوم داستان راوی که انگار همان شخص داستان اول است در بعدی دیگر از زمان-مکان، حال و روز خوشی ندارد. او مردم عادی را رجاله می خواند و در جایی در توضیح آنها می گوید: «عشق برای همه ی رجاله ها یک هرزگی و یک ولنگاری موقتی است. عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیکی که در عالم مستی و هشیاری تکرار می کنند پیدا کرد». راوی همسری نیز دارد (که او را لکاته می خواند) که به او توجهی نمی کند و راوی معتقد است همسرش به وی خیانت می کند. این بخش از داستان با توصیفات راوی از لکاته و پرستارش و رفتارهای رجاله ها ادامه دارد ….