کتاب این قصه به روایت من نوشته سالی گاردنر با ترجمه فرمهر امیردوست, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان چاپ رسیده است.
رمان «این قصه به روایت من» نوشتهی سالی گاردنر با ترجمه فرمهر امیردوست از مجموعهی رمان نوجوان نشر پیدایش منتشر شد.
این قصه به روایت من، با عنوان اصلی my side of the diamond، داستانی خارقالعاده در مورد جستجوی عشق است. داستان دوستی جزمین لیتل و بکی برنز و اتفاقاتی که بین آنها رخ میدهد.
آنها به زمین آمدند تا با عشق آشنا شوند. «مهم نیست چندبار بگویم. کسی حرفم را باور نکرده.» از وقتی دوست صمیمی جزمین، بکی، ناپدید شده همه او را سرزنش میکنند. بکی از ساختمانی بلند میپرد اما هیچ وقت به زمین نمیرسد، انگار که او بین زمین و آسمان محو شده. همه فکر میکنند جزمین در ناپدید شدن او نقش داشته اما در واقع بکی به دنیای دیگری سفر کرده؛ دنیایی که سعی کرده با محبت و عشق آشنا شود.
تصویرسازیهای ساده این کتاب، این احساس را به خواننده منتقل میکند که انگار دارد به دفتر خاطرات شخصیت اصلی کتاب سرک میکشد. داستانی هیجانانگیز با روایتی ساده و نفسگیر نیز از دیگر نکات این کتاب است که خواننده را تا انتهای آن میکشاند.
بخشی از رمان «این قصه به روایت من»:
اگر دوست داری قضاوتم کن، از من متنفر باش، باور کن که نابخشودنی هستم. اولین نفر نیستی. یک عمر است همینطوری گذشته. فرقی نمیکند. بکی برنز بهترین دوستم بود. خواهرخواندهام، از خون خودم. بهتر از هرکسی میشناختمش – یا فکر میکردم که میشناسمش.
از ارتفاع خوشش نمیآمد. شنیدهام اگر سنگی از برج ایفل پرت کنی، با سرعت گلوله به زمین میرسد. خدا میداند اگر دو نفر از آن ارتفاع بیفتند چه ضربهای خواهد داشت. احتمالا اندازهی ترکیدن بمب – اما، به شرطی که به زمین برسند.
زیاد خواب بکی را میبینم. هنوز هم از دستش عصبانیام، از ایکاروس عصبانیام، و از خودم. از آنهایی که داستانم را باور نکردند و گفتند که شاهدی غیر قابل اعتمادم عصبانیام.
من هم آدمم – جایزالخطا، پر از اشتباه.
کتاب این قصه به روایت من نوشته سالی گاردنر با ترجمه فرمهر امیردوست, توسط انتشارات پیدایش با موضوع ادبیات کودک و نوجوان، داستان های کودک و نوجوان، رمان خارجی کودکان چاپ رسیده است.
رمان «این قصه به روایت من» نوشتهی سالی گاردنر با ترجمه فرمهر امیردوست از مجموعهی رمان نوجوان نشر پیدایش منتشر شد.
این قصه به روایت من، با عنوان اصلی my side of the diamond، داستانی خارقالعاده در مورد جستجوی عشق است. داستان دوستی جزمین لیتل و بکی برنز و اتفاقاتی که بین آنها رخ میدهد.
آنها به زمین آمدند تا با عشق آشنا شوند. «مهم نیست چندبار بگویم. کسی حرفم را باور نکرده.» از وقتی دوست صمیمی جزمین، بکی، ناپدید شده همه او را سرزنش میکنند. بکی از ساختمانی بلند میپرد اما هیچ وقت به زمین نمیرسد، انگار که او بین زمین و آسمان محو شده. همه فکر میکنند جزمین در ناپدید شدن او نقش داشته اما در واقع بکی به دنیای دیگری سفر کرده؛ دنیایی که سعی کرده با محبت و عشق آشنا شود.
تصویرسازیهای ساده این کتاب، این احساس را به خواننده منتقل میکند که انگار دارد به دفتر خاطرات شخصیت اصلی کتاب سرک میکشد. داستانی هیجانانگیز با روایتی ساده و نفسگیر نیز از دیگر نکات این کتاب است که خواننده را تا انتهای آن میکشاند.
بخشی از رمان «این قصه به روایت من»:
اگر دوست داری قضاوتم کن، از من متنفر باش، باور کن که نابخشودنی هستم. اولین نفر نیستی. یک عمر است همینطوری گذشته. فرقی نمیکند. بکی برنز بهترین دوستم بود. خواهرخواندهام، از خون خودم. بهتر از هرکسی میشناختمش – یا فکر میکردم که میشناسمش.
از ارتفاع خوشش نمیآمد. شنیدهام اگر سنگی از برج ایفل پرت کنی، با سرعت گلوله به زمین میرسد. خدا میداند اگر دو نفر از آن ارتفاع بیفتند چه ضربهای خواهد داشت. احتمالا اندازهی ترکیدن بمب – اما، به شرطی که به زمین برسند.
زیاد خواب بکی را میبینم. هنوز هم از دستش عصبانیام، از ایکاروس عصبانیام، و از خودم. از آنهایی که داستانم را باور نکردند و گفتند که شاهدی غیر قابل اعتمادم عصبانیام.
من هم آدمم – جایزالخطا، پر از اشتباه.