کتاب ایزابل بروژ نوشته کریستین بوبن با ترجمه پرویز شهیدی, توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات ملل، ادبیات داستانی، رمان خارجی
در غیبت بانوی سالخورده، بچهها به گشتوگذار توی خانه میپردازند. خانهٔ بزرگی است، آدم میتواند تویش گم شود. سوراخسنبه زیاد دارد، ژرف مثل یک خواب. آدریین خواهرهایش را میبرد توی راهرویی که انتهای باریکش به اتاقی ختم میشود غرق در آتش. قرمزِ قرمزِ قرمز. من اینجا خوابیدم. یک تختخواب با روتختی توری قرمز. گنجه هم قرمز است. پردهای ارغوانی جلوِ پنجرهٔ قدی آویزان شده. برمیگردند توی راهرو و همهٔ درها را باز میکنند. آنا اتاق خودش را که زرد است پیدا میکند، یک دستهگل میموزا هم توی گلدان روی میز کنار تختخواب گذاشته شده. ششتا اتاق دیگر هم هست، هر کدام با رنگی متفاوت. در طبقهٔ ایزابل، کنار اتاق سبز، سالن سفیدرنگی پیدا میکنند. سهتا صندلی راحتی دستهدار، یک گوشه کنار چراغ پایهداری گذاشته شده. صفحهٔ شطرنجی با مهرههایش با پاکت سیگاری انگلیسی روی میز پایهکوتاهی به چشم میخورد. و تا دلتان بخواهد کتاب. دیوارها پر است از قفسههای کتاب. آدریین پیش از همه متوجه قالی بزرگی میشود که لوله کرده، پشت یکی از صندلیهای راحتی گذاشتهاند. جستی میزند و با خنده خود را روی آن میاندازد.
بچهها همراهِ سگ برمیگردند پایین و میروند توی آشپزخانه. باران بیرون پیچانوغران روی شیشهها میکوبد و پنجرهٔ بالای ظرفشویی را که باز است بههم میزند. ایزابل میرود پنجره را میبندد و چراغ را روشن میکند. آسمان تیره و گرفته است، در یک چشم بههم زدن روشناییاش را از دست داده. ایزابل میبیند آدریین کنار پوزهٔ سگ روی زمین دراز کشیده و آنا دارد بهدقت سیبی را پوست میکند و میکوشد پوست را یک تکه از میوه جدا کند. خُب دیگر. اوضاع آنقدرها هم نومیدکننده نیست. درست است که مامان و بابا ما را به حال خود رها کردهاند، ولی جادوگری را فرستادهاند تا از ما مراقبت کند. جادوگری مهربان و خوشقلب، با یک شیر.
کتاب ایزابل بروژ نوشته کریستین بوبن با ترجمه پرویز شهیدی, توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است
موضوع کتاب: ادبیات ملل، ادبیات داستانی، رمان خارجی
در غیبت بانوی سالخورده، بچهها به گشتوگذار توی خانه میپردازند. خانهٔ بزرگی است، آدم میتواند تویش گم شود. سوراخسنبه زیاد دارد، ژرف مثل یک خواب. آدریین خواهرهایش را میبرد توی راهرویی که انتهای باریکش به اتاقی ختم میشود غرق در آتش. قرمزِ قرمزِ قرمز. من اینجا خوابیدم. یک تختخواب با روتختی توری قرمز. گنجه هم قرمز است. پردهای ارغوانی جلوِ پنجرهٔ قدی آویزان شده. برمیگردند توی راهرو و همهٔ درها را باز میکنند. آنا اتاق خودش را که زرد است پیدا میکند، یک دستهگل میموزا هم توی گلدان روی میز کنار تختخواب گذاشته شده. ششتا اتاق دیگر هم هست، هر کدام با رنگی متفاوت. در طبقهٔ ایزابل، کنار اتاق سبز، سالن سفیدرنگی پیدا میکنند. سهتا صندلی راحتی دستهدار، یک گوشه کنار چراغ پایهداری گذاشته شده. صفحهٔ شطرنجی با مهرههایش با پاکت سیگاری انگلیسی روی میز پایهکوتاهی به چشم میخورد. و تا دلتان بخواهد کتاب. دیوارها پر است از قفسههای کتاب. آدریین پیش از همه متوجه قالی بزرگی میشود که لوله کرده، پشت یکی از صندلیهای راحتی گذاشتهاند. جستی میزند و با خنده خود را روی آن میاندازد.
بچهها همراهِ سگ برمیگردند پایین و میروند توی آشپزخانه. باران بیرون پیچانوغران روی شیشهها میکوبد و پنجرهٔ بالای ظرفشویی را که باز است بههم میزند. ایزابل میرود پنجره را میبندد و چراغ را روشن میکند. آسمان تیره و گرفته است، در یک چشم بههم زدن روشناییاش را از دست داده. ایزابل میبیند آدریین کنار پوزهٔ سگ روی زمین دراز کشیده و آنا دارد بهدقت سیبی را پوست میکند و میکوشد پوست را یک تکه از میوه جدا کند. خُب دیگر. اوضاع آنقدرها هم نومیدکننده نیست. درست است که مامان و بابا ما را به حال خود رها کردهاند، ولی جادوگری را فرستادهاند تا از ما مراقبت کند. جادوگری مهربان و خوشقلب، با یک شیر.